يكي از نقشبرجستههاي بسيار زيباي تختجمشيد كه اتفاقاً بجز يكي دو نمونه، بقيه بخوبي حفظ شدهاند، صحنهي نمادين نبرد شير با گاو است. اين نقش نسبتاً بزرگ و تكرار شونده، بيترديد مؤيد يك پيام بسيار مهم بوده است كه اينگونه به تكلف و تأكيد نقش شدهاند. رومن گريشمن، باستانشناسي معروف امريكايي كه در سالهاي نخستين سلسلهي پهلوي به ايران آمده، آثارش در باستانشناسي ايران بسيار مورد استناد واقع ميشود، معتقد است اين نقش گوياي تغيير فصول، از نيمسال سرد به نيم سال گرم، و به بيان ديگر بازگو كننده حلول بهار است.
استنتاج گريشمن، از اين فرضيات نشأت گرفته كه اولاً، وي تقريباً پذيرفته بود كه فلسفهي ساخت تختجمشيد، صرفاً برگزاري جشنهاي نوروزي بوده و در حكم محلي بوده است براي پذيرش رعاياي امپراطوري.
و دوم آن كه، بوميان ايران، سال را به دو فصل، يعني فصل گرم و فصل سرد تقسيم ميكردهاند. در واقع اعتقاد بوميان ايران (و حتي مادهها شايد؟) بر اين بود كه با اعتدال بهاري فصل گرم و با اعتدال پاييزي فصل سرد شروع ميشود. تغييرات طبيعت اهم از بلند و كوتاه شدن طول روز، افزايش و كاهش دما و ... كه به خوبي در اين دو فصل قابل تفكيك و دستهبندي بودند نيز آنها را بر اين تقسيمبندي استوارتر مينمود. اما ميدانيم كه تا پيش از هخامنشيان، سال نو با اعتدال پاييزه شروع ميشده است و هخامنشيان به تقليد از تمدنهاي ميانروداني، سال نو را از اعتلال بهاري شروع كردند. اما با اين وجود معلوم نيست كه سال هخامنشيان نيز دو فصلي نبوده باشد. گريشمن با اين دو فرض و نماد قرار دادن گاو به نشانهي فصل سرد و شير به علامت فصل گرم، اين طور نتيجه گرفته كه نقش برجستهي چيرگي شير بر گاو، جهت نماياندن پايان سرما و شروع گرماست.
نگارنده با احترام به نظر اساتيد بزرگ، معتقد است كه معني نمادين چنين نقشي پيچيده و تكرار شونده، با تأكيد زياد براي ديده شدنش، نبايد صرفاً گوياي اين امر بديهي باشد كه سال كهنه تمام شده و سال نو پديد آمده است!! فراموش نكنيم كه در جهان باستان، اين نقشها هستند كه به عنوان الفبايِ فرهنگ شفاهي سخن ميگويند. چه آن كه اصولاً اكثر مردم توان خواندن نداشته، در ارتباطات با هم از فرهنگ تصويري يا پيغامهاي شفاهي كمك ميگرفتند. از اين روست كه در جهان باستان، به خصوص در بين مردماني كه هنوز خط را نياموخته بودند، رويدادنگاري تصويري بسيار شايع است. شرح فتوحات، جنگها، كشتارها، اسارتها، راندنها و ... همگي به مدد سنگنگارهها يا نقشبرجستهها روايت ميشد. از اين روست كه نگارنده اعتقاد دارد نقشبرجستههاي تختجمشيد، نه يك تزيين كوركورانه و فئوداليسمي جهت فخرفروشي به ملل ديگر، كه گوياي تاريخ، اساطير، فرهنگ و ارتباطات اقوام باستان هستند و البته كه مردمان آن روزگار به خوبي مفهوم اين نقشها را ميدانستهاند و جايگاه خود را در آنها مييافتند و حتي درك معاني اين نقشها به قدري بديهي بوده كه كسي به صرافت ثبت و ضبط و توضيح آنها نيفتاده است. و از جملهي آنهاست نقش چيرگي شير بر گاو.
در اين نقش شير از پشت روي كمر گاو يورش برده، دو دست خود را روي پشت و پهلوي او نهاده، به نظر ميرسد چانهي خود را روي كمر جانور ميفشرد. اثري از خشونت، زخم و خشم وجود ندارد. دندانهاي شير ديده نميشوند و چنگالهايش در پوست گاو فرو نرفتهاند. نكته جالب آنكه نقش شير در اين حجاريها، تنها تصوير تمام رخ در تختجمشيد است و غير از نقش شير، تصوير تمام انسانها و حيوانات، نيمرخ ميباشند كه اين نيز دليل ديگري است بر اهميت اين نقش. گاو نيز با حالتي خاص روي دوپا بلند شده، به پشت سر مينگرد. به نظر ميرسد از اتفاق در شُرُف وقوع خرسند و راضي است! نترسيده، قصد مقابله هم ندارد و حتي به نظر ميرسد لبخند ميزند!
نماد نبرد شير و گاو به صورت دو نقش قرينهي هم، بر كنارهاي پلكان كاخ آپادانا (هم ايوان شمالي و هم شرقي)، پلكان كاخ تچر، هديش و شورا نَقر شده است و در جاي ديگر تكرار نميشود. از اين رو به نظر ميرسد شعاري كه از اين نقش برداشت ميشده، در سالهاي نخستين حكومت هخامنشيان بيشتر مورد نظر بوده است.
و اما تفسيري جديد از اين نقش: ميدانيم كه مادها دامپرور بوده، زندگي شباني داشتهاند. نُمود اين زندگي نيز در نامهاي اين مردم بسيار هويداست. گاو نيز يكي از مهمترين نُمادهاي زندگي شباني بوده، از سويي جانور مقدس در اديان باستاني مانند مهرپرستي ميباشد. قرباني كردنش در دين زردشت ممنوع شد و حتي در مقاطعي در بين مردم شبهقاره، به مرز تقدس و پرسش رسيد. گويي كه اين جانور سمبلي براي مردم ماد (و هم ميانرودان) بود. از سوي ديگر پارسها كه زندگي خود را در فلات ايران با مزدوري براي اورارتوها و مادها شروع كرده، يكجانشين يا دستكم، نيمهعشاير (قشلاق و ييلاق ثابت) بودند، شجاعت، درايت و قدرت رهبري را نُمادهاي آرماني خود ميدانستند و شير در بر دارندهي اين خصوصيات بود. آنگونه ميتوان از اين مقدمه نتيجه گرفت كه گاو در اين نقشبرجسته، نماد مادها و شير نماد پارسها است. شير سمبل هخامنشيان شده بود (اين باور تا امروز نيز به طول انجاميده و در مجامع بينالمللي اين جانور را سمبل ايران ميدانند). تنها چهرهي تمام رخ تختگاه و هميشه همراه گاو نقش ميشد.
هخامنشيان با تأكيد زياد خواستهاند اين نكته را بخصوص به مادها – كه در واقع از دامن آنها برخواسته و دستشان را در حكومت بازگذارده بودند – القا نمايند كه اولاً ما از پَسِ شما آمدهايم (شير در پشت گاو است)، دوم آنكه آنكه بر شما چيره شدهايم و سوم اينكه قصد از بين بردن شما را نداريم (شير كمر گاو را گرفته نه گلويش را و حالت تهاجمي شديد هم ندارد).