تاريخ صعود: ۱۶ ارديبهشت ماه ۹۰
گزارش نويسي بعضي برنامه ها خيلي سخت ميشه! اين يكي از همون برنامه هاست: همايش كوهنوردي با عنوان همايش دوستي؛ چرا كه انتقال اون فضا و حس و حال و صفا و صميميت كوهنوردان مهاباد و ديدن دوباره دوستان قديمي و آشنايي با دوستاني كه تا به حال فقط نامشان را شنيده بودم و خيلي از بچه هاي كانون اوراز مهاباد كه عكس هاشون رو تو سايت كانون ديده بودم و چهره هاشون برام كاملا آشنا بود، كار بسيار سختيه...
پس بسنده مي كنم به عكس هايي از طبيعت زيبا و به ياد ماندني مهاباد كه همه جوره ميهمان نوازي كرد...
من و دوستانم شب رو به لطف فريد صدقي عزيز در خوابگاه دانشگاه آزاد بوديم و علي رغم خستگي زياد ساعت ۴ صبح با يك دستگاه ميني بوس حركت رو شروع كرديم. در طول مسير كوهنوردان بسياري كوله به دوش در سطح شهر ديده مي شدند.
عرفان فكري رو هم تو مهاباد ديديم البته نه در همايش... خوشحالم كه سلامتي عرفان عزيز
جالب اينجا بود كه هيچ كدام از آن ها قصد شركت در همايش رو نداشتند چرا كه بچه هاي مهاباد شب قبل در منطقه مستقر شده بودند.
ديدن اين همه كوهنورد در يك شهر كوچك برايمان شگفتي آور بود.
به جرات مي تونم بگم كه قلات شاه، اولين كوهستان پاك و بدون زباله به معناي واقعي كلمه بود كه مي ديدم. جالب اينجاست كه با صحبت هايي كه روزهاي قبل و در طول مسير با مردمان كردستان داشتيم اين منطقه كاملا شناخته شده است و حتي مردمان عادي هم زياد به اين منطقه مي آيند و البته در هنگام بازگشت اين موضوع را به چشم ديديم.
عكس دست جمعي كوه نويسان حاضر در همايش، روي قله قلات شاه...
هر تصوير خاطره ايست از مردماني با صفا و صميمي و لحظاتي فراموش نشدني...
بخشي از مسير رو با تويوتا از مسيرهاي ناهموار و درون رودخانه و ... عبور كرديم. وضعيت مسافرين رو مي تونيد از حالت صورت جناب خسرو يوسفي عزيز متوجه بشيد
اينجا سرزمين گل هاي فراوان است...
صف منظم كوهنوردان مهابادي و همدلي و اتحاد آن ها كه در كمتر شهري ديده مي شود...
اينجا همه چيز بومي است؛ صداي دلنشين زنگوله به جاي سوت سرپرستي...
و لاله هايي كه به استقبال كوهنوردان آمده اند...
سه تفنگدار...
جاده اي كه در ابتداي مسير صعود به قله وجود داشت مربوط به دوران جنگ و درگيري هاي آن زمان كردستان بوده است. اينطور كه دوستان مهابادي عنوان مي كردند اين كوهستان در ابتداي جنگ در اوج درگيري ها بوده است...
لاله اي اينچنين واژگون... (وجه تسميه لاله واژگون و اين كه چي شد گل لاله سر به زير شد و گل اشك نام گرفت رو در وبلاگ پرويز شجاعي عزيز بخونيد.)
در همايش دوستي از هر سن و سالي كه فكر كنيد شركت كرده بودند و همه هم با روي گشاده و لبخند به لب...
لاله واژگون زرد!
اين لاله ها رو يكي از كوهنوردان پيشكسوت مهابادي بهم نشون داد. براي عكاسي از اين لاله هاي واژگون زرد رنگ كه در حال حاضر بسيار كم ياب هستند مجبور شدم يك دره را به طور كامل پيمايش كنم!
سيروان عزيز با كوله پشتي سنگين خودش كه در اين برنامه مسوليت عقب داري رو به عهده داشت...
لاله هايي با شاخه هاي متفاوت...
درياي گل لاله واژگون...
پاكيزگي كوهستان قلات شاه بي نظير بود. حتي يك تكه زباله هم در اين روز نديديم. باورتون ميشه؟
اين كه اين كوه اين قدر زيبا و تميز باقي مونده يه دليل بيشتر نمي تونه داشته باشه: فرهنگ بالاي كوهنوردان و مردم مهاباد و مراقبت آن ها از طبيعت...
قله قلات شاه در دوردست ها ديده مي شود.
محل شب ماني و كمپينگ در منطقه اي به نام اشكوتان...
بفرماييد چاي زغالي...
قلات به معني قلعه مي باشد. در نزديكي قله قلات شاه آثاري از گذشته به چشم مي خورد و گفته مي شود زماني اينجا به عنوان قلعه كاربري داشته و زندگي در جريان بوده است...
شكل قله قلات شاه نيز به مانند دژي مستحكم مي باشد كه از سه طرف با ديواره هاي عظيم و پرتگاه هاي خطرناك احاطه شده است...
در نزديكي قله نمايشگاهي از مجسمه هاي سنگي برپاست...!
بهشت اينجاست...
غاري در نزديكي قله قلات شاه كه صحبت هاي زيادي در مورد آن شنيدم از جمله اين كه در زمان جنگ طرف هاي درگير درون آن ديناميت كار گذاشته اند و هنوز باقي مانده است! كه البته عده اي ديگر مي گفتند اينگونه نيست و غار پيمايش شده و برخي هم مي گفتند هيچ كس تا به حال وارد اين غار نشده است!
قله قلات شاه يكي از قلل كوه سرشاخان مي باشد. ارتفاع اين دژ مستحكم را در مقايسه با كوهنوردان روي آن مي توان حدس زد!
غار ديگري در مسير بازگشت كه آب زلالي از درون آن به بيرون مي آيد و مامن كوهنوردان است...
عكس پانوراما از درون غار
هرچقدر به اين زيبايي ها نگاه كني خسته نخواهي شد. گل اشك...
مهاباد شهر عجيبيه. اين شهر با وجود اين كه در استان آذربايجان غربي قرار گرفته اما بيشتر مردمان آن كرد زبان هستند و از اين جهت بخشي از كردستان است. اين سفر كه نشد اما سفر بعدي حتما با افتخار لباس كردي به تن خواهم كرد...
باران بهاري در بازگشت طراوتي ديگر به اين كوهستان زيبا بخشيد و از هر گوشه اي آبي روان كرد...
اين دوستانمون گويا نشنيده بودند كه: زير باران بايد رفت... خيس بايد شد... خيس ِ خيس!
بازگشت از صحرا...!
به اين ميگن استتار...
به هر گلستان كه مي رسي گلي نچين و برو؛ پسرم!!!
تداركات وسيع هيات كوهنوردي مهاباد از جمله اين تراكتور كه كوله هاي سنگين كوهنوردان رو منتقل مي كرد...
پسرك چوپان...
شكل گيري رنگين كمان پس از باران بهاري...
يك اثر هنري...
به تصوير روي تراكتور دقت كنيد! اين لاله هاي واژگون جزئي از زندگي مردم منطقه است...
تنها مورد ناراحت كننده اي كه در اين كوهستان ديده شد: شكارچيان لاله هاي واژگون...! با دوست جديدم مراد شريفي كه از كوهنودان مهاباد است صحبت كه مي كردم عنوان مي كرد كه در اينجا اگر كوهنوردان چنين صحنه هايي را ببينند با متخلفين برخورد مي كنند. شايد به همين دليل بود كه اين دو جوان به سرعت برق از منطقه ناپديد شدند!
آفتاب گيري بعد از باران تند و دلنشين بهاري در چادر بچه هاي هلال احمر مهاباد...
اين طبيعت زيبا آرامش و سر زندگي رو به مردمان اين ديار هديه كرده. كودكان خوش چهره كرد با لبخندي دلنشين...
سپاس از فريد صدقي، راميار، كانون اوراز مهاباد و هيات كوهنوردي مهاباد كه خاطره اي فراموش نشدني از گوشه اي ديگر از ايران زمين را برايم ماندگار كردند...