عصر جمعه يك روز بهاري پس از اونكه يك روز بسيار پركار رو از صبح براي بستن ساك و ساير موارد سفر دنبال كرده بوديم، در فرودگاه كه برخلاف دفعات قبل پشه هم پر نمي زد - واقعا تصورش خيلي دردناكه كه اين فرودگاه بين المللي پايتخت ماست كه عصر روز تعطيل تعداد پروازهاش كمتر از انگشت هاي يك دست بود!!! - خيلي زود كارت پروازمونو تحويل گرفتيم و علي رغم اصرار ما متصدي مربوطه گفت كه چون پرواز بعديمون كه به مقصد بارسلونه بيش از 24 ساعت بعد از فرود به استانبول انجام ميشد ناچاراً بايد كل ساكها رو تو استانبول تحويل بگيريم. به هر حال چاره اي نبود و وارد سالن ترانزيت شديم. هرچند بازم جالبه كه گيت بازرسي خروجي ها به جهت عدم پرواز تا يكي دو ساعتي تعطيل بودن!
هنوز يكي دوساعتي تا پروازمون وقت داشتيم و البته كلي كار انجام نشده كه مهمترينش عدم رزرو هتل در استانبول. با شناختيكه از سفرهاي قبلي به تركيه داشتيم، مي دونستيم كه بجاي رزرو هتل از بوكينگ بهتره آدم حضوري به خيابونهايي از استانبول بره كه صدها هتل دارن و با چونه زدن جاي مناسبي با قيمت مناسبي بگيريم. اما راستش چون زمان ورودمون به شهر غروب بود و با تاريك شدن هوا نگراني درمورد امنيت بيشتر مي شد. در نتيجه ريسك نكرديم و بازم از بوكينگ يه هتل كوچيك كه لوكيشنش از نظر رنكينگ مناسبتر از بقيه بود رو در نزديكي ميدون تكسيم انتخاب و رزرو كرديم.
متاسفانه اينترنت فرودگاه محدوديت زماني داره و تنها 30 دقيقه شارژ ميشه، اين شد كه خيلي جاي مانور نداشتيم و ناچارا بايد تا ساعت پرواز خودمونو يجور مشغول مي كرديم. البته خوشبختانه پرواز سر ساعت انجام شد و جالبتر اونكه حتي حدود 20 دقيقه زودتر از زمان درج بليط به مقصدمون يعني استانبول رسيديم!
راستش در طول مسير هنوز باورمون نمي شد كه بازم شانس بهمون روكرده و يه تور دور اروپاي ديگه رو شروع كرده باشيم. سفري كه اين بار از استانبول شروع مي شد و سپس با ورود به بارسلون و گذر از مادريد، ژنو، لوزان، بروكسل، بروژ و نهايتا بوداپست و آمستردام به ما فرصت مي داد كه بازم حس ماجراجويمونو تو دل اروپا ارضا كنيم!
ايستگاه اول استانبول بود. مقصدي كه عملا هزينه پرواز هواپيماش براي ما رايگان شده بود چون ناچاراً براي پرواز به اسپانيا بايد از يك كشور ثالث عبور مي كرديم و چه كشوري بهتر از تركيه كه هم ايروني ها زيادن و فرهنگ خود ترك ها به ما نزديكه و هم اينكه خدا پدر و مادر باعث و باني اش رو بيامرزه كه براي ورود به تركيه نياز به ويزا وجود نداره! اين شد كه در حاليكه اروپايي هاي رنگ و وارنگ تو گيت هاي بغلي صف وايساده بودن تا ويزاي تركيه رو بگيرن، با افتخار به گيتهايي كه ويزا نمي خواست رفتيم و به راحتي وارد اون كشور شديم، حس خوبي داشت!
اولين كاري كه كرديم يه نقشه شهر رو پيداكرديم و بعدش به دليل اونكه مثل همه جاي دنيا صرافي هاي فرودگاه، نرخ هاي تركمنچايي دارن، فقط 20 دلار اونم ناچارا چنج كرديم. در نهايت شاتل فرودگاه تا ميدون تكسيم رو كه هاواتاش نام داره و دقيقا خارج محوطه سالن بود رو سوارشديم و با پرداخت 10 لير مستقيم به ميدون تكسيم رسيديم.
از اونجا كه ساعت از 9 شب گذشته بود هوا كاملا تاريك شده بود اما ميدون تكسيم همچنان با حضور جمعيت شلوغ بود. اول همه يه صرافي پيدا كرديم و با نرخ نسبتا مناسب يكم پول چنج كرديم. چون بوكينگ هشدار داده بود كه براي پول هتل بايد پول محلي بديم. بعد نقشه رو زير و رو كرديم و با پرسيدن آدرس از مردم محلي به سمت جهت مورد نظر حركت كرديم. اما تاريكي هوا، شيب خيابون ها، ساكهاي نسبتا سنگين ما يجورايي كلافمون كرده بود و اين شد كه از عجله زياد مسير رو يكم اشتباه رفتيم. و تو كوچه و پس كوچه هاي پر از پله اون محله گم و گور شديم و البته چون هتل مورد نظرمون هم خيلي كوچيك بود كمتر كسي مي تونست راهنماييمون كنه. اين شد كه كلافه و خسته يكدفعه خودمونو تو كوچه هاي تاريك سرگردون ديديم. اما فرصت وايسادن نبود چون با تاريكي بيشتر، ترس از غافلگيري و حمله جيب برها اونم با داستانهايي كه از استانبول شنيده بوديم، بيشتر مي شد. خوشبختانه پس از يكي دو بار چپ و راست زدن بالاخره هتل رو پيدا كرديم و متصدي هتل كه جووني پرتغالي با موهاي فرفري بلند با نام آدريانو بود بهمون خوشامد گفت.
راستش اونقدر از پيداكردن هتل خوشحال شده بوديم كه حتي نداشتن آسانسور اونجا و 2 طبقه اي كه كشون كشون ساكهامون رو تا بالا برديم برامون مهم نبود. اتاقش كوچيك اما نسبتا تميز بود و البته چون ما فقط چند ساعت قراربود اونجا اقامت كنيم خيلي اين موضوع برامون اهميت نداشت. به خصوص اونكه اينترنت WIFI پر سرعتي هم داشت كه كار مارو را مي انداخت. هرچند بايد اعتراف كنيم كه هزينه 40 يوريي هتل به هيچ وجه براي اين هتل منصفانه نبود. حداقل در مقايسه با هتل هايي كه روزهاي بعدش در شهرهاي بزرگتر اروپا تجربه كرديم.
صبح روز بعد مي بايست برنامه نسبتا فشرده اي رو براي ديدن استانبول تنظيم مي كرديم و اين شد كه از ابتداي صبح با برنامه از پيش تعيين شده بيرون زديم. با كمك رسپشن و با طي حدود 200 متر به ايستگاه تراموا رسيديم. تراموايي كه از يكسر به كاباتاش يا همون اسكله اصلي منتهي ميشد و سر ديگه اش طرف ديگه شهر قرارداره. سپس با پرداخت 2 لير از دستگاه ژتون هاي پلاستيكي جهت وارد شدن به تراموا رو خريديم و متصدي ايستگاه يك نقشه مترو و تراموا رو هم به ما داد.
اين شد كه با تراموا از پل فلزي روي رودخونه گذشتيم، در حاليكه مردم سرگرم ماهيگيري تفريحي بودن. بعد وارد منطقه قديمي شهر شديم كه از اياصوفيه و سلطان احمد گذشتيم و پس از چند ايستگاه به ايستگاه توپ كاپي كه اولين بخش برناممون بود رسيديم.
كاخ توپ كاپي كه محل زندگي سلاطين عثماني بوده درست در محل تلاقي تنگه بسفر و درياي مرمره قرارداره. موزه كاخ شهرت زيادي داره و از قرار حتي رداي حضرت محمد هم اونجا نگهداري ميشه. ما پس از ترك تراموا با منظره زيباي باغ كنار قصر روبرو شديم. از دور ساختماني زيبا و صف طولاني مردم جلب توجه مي كرد. ديوارهاي قلعه كه بخش هايي از اون شكسته شده بود حكايت از عظمت سالهاي نه چندان دور اين سامان داشت.
پس از توپ كاپي نوبت به خيابان آكساراي، محله لال علي، دانشگاه استانبول و گراند بازار بود. كه با چند ايستگاه تراموا به اونجا رسيديم. هواي گرم و آفتاب نسبتا پررنگ بهاري موجب شده بود تا خيل عظيم توريست ها در گوشه و كنار خيابون در تفرج باشن. در اين ميون ساختمونهاي قديمي با نقش و نگارهايي كه شعرهايي را با زبون و خط فارسي به يادگار داشتن، بيشتر از همه مورد توجه ما قرار گرفت.
در پشت گراند بازار نيز كوچه اي هست كه مغازه هاي آن بيشتر شبيه حجره هاي بازار تهران هستن و هركدوم نوعي از لباس ها و يا صنايع دستي تركها رو عرضه مي كنن. اگه حواستون جمع باشه قيمت پوشاك خيلي بد نيستن هرچند چون ما نمي تونستيم بار حمل كنيم عملا قيد خريد رو زديم و فقط به خريد يك ليوان زيباي فلزي كارشده اونهم براي تكميل يادگاري هامون از گوشه و كنار جهان اكتفا كرديم!
در ادامه در انتهاي خيابان آكساراي، چشم انداز زيبايي از مسجد سلطان احمد با 6 مناره زيبايش خودنمايي مي كنه. اين مسجد با نام مسجد آبي نيز شهرت داره كه علتش كاشي هاي سفيد و آبيه كه در ساختش بكار رفته.
محوطه جلوي مسجد هم، جلوه ويژه اي داره، به خصوص با وجود نيمكت هايي كه براي توريست ها و گربه ها (!) فرصت استراحتي كوتاه رو فراهم كرده و البته فضاي سبز منظم و قشنگش.
ورودي مسجد از محوطه پشت اون و از داخل حياط انجام ميشه. البته صف بازديد كننده ها چند دوري دور حياط هم زده بود. خوشبختانه بازديد از مسجد رايگانه و نكته جالب الزام خانمها به پوشش بدن بوسيله شالهايي است كه جلوي ورودي بهشون ميدنه.
داخل مسجد چيز خاصي نداره، برروي محراب نام حضرت محمد و حضرت علي با 3 خليفه ديگر حك شده است. زمان ساخت اين مسجد تقريبا مقارن همون دوره صفويه خودمونه ولي حداقل از نگاه ما به هيچ وجه مسجد سلطان احمد در حد و اندازه هاي مساجد زيباي ميدون نقش جهان اصفهان با اون تركيب رنگ زيباشون نيست. حكايت شده كه زمان ساخت اين مسجد شاه عباس براي سلطان عثماني چند كيلو جواهر براي ساخت اين مسجد مي فرسته اما سلطان عثماني با بي تربيتي جواهرها رو خرد ميكنه و تنها در ملاط ساخت اين مسجد استفاده مي كنه!
درست جلوي محوطه اين مسجد، بناي زيباي حاجي صوفيا (ايا صوفيا) با گنبدي به ارتفاع 55 متر و قطر 31 متر قرارداره. اين بنا كه حدود 1500 سال قدمت داره در ابتدا توسط روميها و به عنوان كليسا ساخته شد اما در زمان عثماني ها كليسا تبديل به مسجد شد. در زمان آتاتورك اين مسجد به موزه تبديل شد و هم اكنون در بردارنده آثار بسيار زيبا و تاريخي هست. راستش خيلي دوست داشتيم اين موزه رو از نزديك بازديد كنيم اما روبرو شدن با صف دور و دراز توريست ها و محدوديت وقتمون ما رو پشيمون كرد.
در حد فاصل اين 2 مسجد، فضاي سرسبز و چمن كاري شده زيبايي قرارداره و جالب اونكه چمن اون نيمه مصنوعيه و به صورت رولي هرچند وقت يكبار عوض ميشه. در كنار اين فضا، بساط دكه هاي اغذيه كه عمدتا دود خوراكي هايي چون بلال، بلوط و همچنين صدف رو راه انداختن هم ديدنيه. ماهم كنجكاو شديم و با پرداخت 3.5 لير، 100 گرم بلوط برشته رو خريديم. هرچند از ترس حساسيت و گرميش يكي دوتا بيشتر نخورديم!
ادامه دارد ...
ظهر كه ديگه حسابي گشنمون شده بود به ميدون تكسيم برگشتيم و در خيابون مقابل رستوراني رو پيدا كرديم كه غذاهاش سلف سرويس بود. يه پرس دونر كباب كامل با برنج به همراه يك پرس تستي كباب يا همون تاس كباب خودمونو به همراه ماست و خرفه كه شيما عاشقش بود! با پرداخت حدود 26 لير ناقابل سفارش داديم و جاتون خالي خيلي حال داد.
حالا ديگه نوبت گشتن در ساير جاهاي باقيمونده بود. اين بار از ميدون تكسيم شروع كرديم.
ميدوني كه در بخش اروپايي ميدون اصلي شهر محسوب ميشه و محل تجمع هاي مردم استانبول هم همونجاست. وسط ميدون مجسمه اي بزرگ از مصطفي كمال آتاتورك قرار داره و محوطه نه چندان بزرگش همواره محلي جذاب براي گرفتن عكس هاي يادگاري توريست هاست. اين ميدون محل تجمع هاي مردم هم هست. ما هم با جمعيتي انبوه مواجه شديم كه پرچم تركيه رو حمل مي كردند و با شعارهايي همبستگي خودشونو حفظ مي كردن. از قرار اونروز روزي در ارتباط با گرامي داشت آتاتورك بود كه جشن ملي اونها محسوب ميشد.
گل فروشهاي توي ميدون تكسيم، منظره ميدون رو واقعاً بي نظير كرده بودند.
در يكطرف ميدون تكسيم خيابون استقلال قرار داره كه بسيار مورد علاقه توريست هاست. اين خيابون سنگفرش شده كه ورود اتومبيل به اون ممنوعه صبح و شب مملو از جمعيته. وجود فروشگاههايي با برندهاي معروف جهاني و در انتهاي خيابون هتل هايي سنتي به سبك كاروانسرهاي قديم، قلب توريستي استانبول محسوب ميشه. در وسط خيابون هم يك ترامواي كوچك براي توجه توريست ها قرار داره كه خودش حس و حال خوبي به خيابون داده. البته توصيه دوستان وارد اينه كه بهتره خريدهاتونو بجاي اينجا از بازارهاي بخش آسيايي استانبول انجام بدين!
عكس از اينترنت
عصر در آخرين ساعات باقيمانده مون در جهت مخالف ميدون به سمت اسكله كاباتاش و تنگه بسفر راه افتاديم. كوچه هاي مسير راه با دورنمايي كه از دريا داره خيلي زيباست. اين تنگه بسفر هم براي خودش عالمي داره. بر روي پل سلطان محمد فاتح در يك سمت پل عبارت به آسيا خوش آمديد رو زدن و در طرف ديگه اش به اروپا خوش آمديد! در اسكله كاباتاش هم كشتي ها و قايق هاي متعدد تفريحي و مسافري وجود داره كه با قيمت هاي نسبتا ارزان امكان سفر به جزاير زيباي پرنسس كه 4 تاي اونها تفريحي هستن (به خصوص بيوك آدا و كينالي آدا) رو فراهم مي كنه. البته متاسفانه زمان محدود به ما اجازه نداد كه اينبار سفري به اين جزاير داشته باشيم (در سفر سالها قبل جزيره بيوك آدا رو تجربه كرديم كه واقعا زيباست!)
در كنار ساحل زيبا با منظره تنگه بسفور، رستوراني به صورت آلاچيق وجود داشت كه هوس كرديم در استكان هاي كمر باريك تركي، چاي بنوشيم.
راستش خوردن چاي در اين استكان ها خيلي خوشمزه است. چون چاي به دليل دهنه باز ليوان خنك ميشه ولي در عين حال گرماي مطبوعشو حفظ مي كنه كه اين حرارت مطبوع نه چندان سوزان طعم چاي رو چند برابر خوشمزه تر مي كنه! با اينحال وقتي صورت حساب 6 ليري رو ديديم يكم جا خورديم. به خصوص وقتي حدود 200 متر پايينتر قيمت هر استكان چاي در قهوه خونه كناري رو 1 لير ديديم. اينه كه مي گن مثل بچه آدم اول قيمت رو بپرسيد تا كلاه سرتون نره!
در مسير برگشت به هتل مسجد نسبتا زيبايي كنار دريا و در همون نزديكي كاباتاش قرار داشت كه دلمون نيومد نبينيمش.
غروب ديگه زمان زيادي نداشتيم و با اينكه خيلي مايل بوديم چند روزي بيشتر در استانبول بمونيم اما به جهت محدوديت وقت اين كار رو با آينده موكول كرديم و در نتيجه با اين اميد كه بازهم به استانبول خواهيم اومد به هتل برگشتيم و با تحويل گرفتن ساكها و خوردن بستني خوشمزه تركي، سوار بر اتوبوس هاواتاش به سمت فرودگاه آتاترك حركت كرديم.
در فرودگاه با اينكه حدود 2 ساعت زمان داشتيم اما ترجيح داديم با تحويل بار خودمونو سبك كنيم و درنتيجه سريع دنبال تابلوي شماره كانترها گشتيم. جالب اونكه روي هيچ كانتري نام بارسلون حك نشده بود و اين كمي مارو گيج كرد اما بعد متوجه شديم، سيستم تركيش اير اينجوريه كه همه 20 كانترش، پروازهاي مختلف رو ساپورت ميكنه و مردم كه در صف مي ايستن به نوبت به كانترها مي رن و كارت پروازشونو تحويل مي گيرن. اين شد خيلي راحت وارد سالن ترانزيت شديم و از اونجاييكه از بدشانسي ما (بعدا دليلشو مي گيم!) خلبان ترك خيلي هول بود و عجله داشت حدود نيمساعت قبل از ساعت پرواز سوار هواپيما شديم و به سمت اسپانيا حركت كرديم.
متن كامل اين سفرنامه به صورت PDF:
http://sheida59.persiangig.com/document/Istanbul.pdf
ادامه دارد...