صبح روز آخرين جمعه اقامتم در سوئيس طبق قراري كه با الكس و جان سو داشتم در مسير لوزان قرار گرفتيم. به قول الكس من به هيچ پيشنهاد گردشي نه نمي گم و هميشه آماده گشت و گذارم. راستش منطقي اش هم همينه چون معلوم نيست بار ديگه كي من بتونم دوباره به سوئيس بيام و از طرف ديگه بازم اونقدر جاي نديده هست كه 6 ماه هم اقامت داشته باشم بازم وقت كم مي يارم براي ديدنشون. البته فقط بايد اشاره كنم كه متاسفانه در اروپا و به خصوص سوئيس قيمت حمل و نقل خيلي بالاست و براي حتي مسافت هاي كمتر از 100 كيلومتر هم بايد حدود 70 يا 80 فرانك بليط قطار رفت و برگشت رو بدين. البته تو اروپا مكانيزم اقتصاد بازار را درست طراحي كردند. فرضا اگه شما كارت عضويت بگيريد و حداقل 3 يا 4 سفر در ماه داشته باشيد. هزينه بليط قطار براتون نصفه حساب ميشه و هزينه عضويت هم سرشكن ميشه كه خيلي به صرفه است. اما با همه اين احوال نظم و تعداد زياد حركت قطارها كه به راحتي در دسترس است مزيتي است كه به نظرم به قيمتش هم مي ارزه. اما براي سفرهاي طولاني بالاي 4 يا 5 ساعت خيلي قطار به صرفه نيست. فرضا براي رفتن به آلمان محاسبات من نشون داد كه تا هامبورگ حدود 10 ساعت با قطار راه است و هزينه بليط رفت و برگشت بالاي 400 فرانك ميشه كه به نظر اگه با هواپيما بري ارزونتر تموم ميشه.
با قطار لوزان حدود نيم ساعت طول كشيد كه به شهر زيباي لوزان رسيديم. با قطار هنگاميكه به حوالي لوزان نزديك مي شي، چشم انداز زيباي درياچه و ساحل سرسبز اون آدم رو سحر مي كنه.
در داخل ايستگاه اولش از دفتر توريستي كه بود يه كتابچه راهنماي رايگان گرفتيم. خوبي سفر زياد اين هستش كه تجربه آدمو زياد مي كنه. فرضا در لوزان به راحتي علائم راهنما رو دنبال كرديم تا به i رسيديم. البته بيشتر نقشه ها متاسفانه فرانسه يا آلماني زبانه.
ابتدا تصميم گرفتيم كه به شهر قديمي لوزان بريم و اين شد كه وارد كوچه پس كوچه هاي جلوي ايستگاه شديم. شهر لوزان طوري بنا شده كه يجورايي به سمت دريا شيب داره يعني به نظرم ارتفاع شهر قديمي تا سطح ساحل حداقل 80 يا 90 متري باشه.
اين شد كه اولش بيشتر كمي سربالايي مي رفتيم. در كوچه پس كوچه هاي شهر قديمي علاوه بر ساختمون هاي قشنگ گاها مجسمه ها و يا سنگ تراشي هاي زيبايي رو تعبيه كرده بودند كه خوراك توريست ها بود.
با گذر از كوچه ها نهايتا به كليساي قديمي و زيباي شهر لوزان رسيديم كه Cathedral نام داشت و به نظر قدمتش به قرن 12 ميلادي مي رسيد. البته خيلي بازسازي شده بود اما عظمتش همچنان پيدا بود . به نظرم مشابه معماري بقيه كليساهايي كه در سوئيس ديده بودمو داشت.
الكس با نشون دادن آويزهاي بزرگ فلزي كه در نيم طبقه دوم كليسا بود برام توضيح داد كه آنها در واقع سيم هاي پيانو بزرگ وسط كليسا هستند و با نواختن پيانو به حركت در مي ياند و اين علت صداي عظيم پيانو در كليساست.
در بيرون كليسا چشم انداز زيبايي از شهر با پس زمينه دريا به چشم مي خورد.
با خروج از كليسا به سمت ديگر شهر حركت كرديم در طول مسير فروشگاهاي زيادي باز بودند كه بعضي هاشون تابلوهاي حراج هم داشتند. راستش مفهوم واقعي حراج را من تو سوئيس فهميدم. چند روز قبل در فريبورگ از كنار فروشگاه بزرگي عبور كردم كه بيرونش رو برخي لباس ها عدد 1 ، 2 و 3 فرانك رو زده بود. تصورش رو كنيد كت مخمل زنانه فقط 3 فرانك. اولش باورم نشد و فكر كردم كه مثل تاناكوراي خودمونه و احتمالا دست دوم هستش. البته خلوتي فروشگاه هم مزيد علت شد.. اما نهايتا با چرخي در فروشگاه متوجه شدم كه نه انگار واقعا حراج هستش. انگار لباس هايي كه فصلشون تموم شد رو فقط براي خالي كردن انبار عرضه مي كنند. البته برخي جنس ها گرونتر بود . فرضا كاپشن حدود 50 فرانك بود و كت تك زيباي مردونه نيز حدود 45 فرانك اما بعيد مي دونم اون كت تك رو تو ايران بشه كمتر از 300 هزارتومان گير آورد. قصد داشتم چند تيكه لباس بخرم اما اولا ساكم جا نداشت ( چون مي خواستم با قطار ايتاليا هم برم) و از طرف ديگه روزهاي بعد وقتي مجددا به اونجا سر زدم اكثر جنس ها فروش رفته بود و فقط تك سايزهاي خيلي بزرگ يا خيلي كوچيك مونده بود. خلاصه بعدا خيلي پشيمون شدم كه چرا بيشتر خريد نكردم. البته تو اروپا حراج خيلي معموله و بهتره آدم تو خريد عجله نكنه. فرضا در حاليكه من شكلات كوچيك سوئيسي رو تو سوپرماركت ميگروس به قيمت 10 فرانك خريدم. تونستم در فروشگاه كارخانه كوچك شكلات سازي يك جعبه 16 بسته اي (هربسته 4 عدد داشت) شكلات تخم مرغي رو تنها به قيمت 12 فرانك بخرم!
حوالي ظهر بود كه با مترو به سمت درياچه لوزان حركت كرديم. متروش خيلي كوچيكه و فقط يك خط با 6 يا 7 ايستگاه داره كه به سمت دريا ميره. در كنار درياچه زيبا ابتدا با ميداني كه با نماد زيبايي از فلز ساخته شده بود مواجه شديم. سپس در امتداد ساحل پيش رفتيم. سواحل فرانسه نسبتا واضح نمايان بود و حتي اين امكان وجود داشت كه با كشتي به فرانسه برويم. اما خوب ما نه پاسپورت همراه داشتيم و نه وقتش را، پس ترجيح داديم ساعتي در كنار همان درياچه زيبا تفريح كنيم. آنطور كه شنيديم بخش زيادي از سواحل درياچه ژنو و لوزان به ويلاهاي شيكي اختصاص دارد كه مالكانشان هم به خصوص در ژنو عرب هستند. كوفتشون بشه اين عربها كه همه چيزهاي خوب به خودشون اختصاص دادند!
كنار درياچه لوزان جاي خيلي با صفايي است. هواي مطبوع و چشم انداز آبي دريا و ساحل سرسبز غير قابل وصفه. من هم از ايران بسته اي ميوه خشك برده بودم كه مورد استقبال الكس و جانسو واقع شد و خيلي خوششون اومد. عصر چون بايد در مراسم پاياني برناممون در فريبورگ شركت مي كرديم كمي زودتر برگشتيم.
در فريبورگ چون آخرين روزهاي اقامتم رو در سوئيس مي گذروندم، تصميم گرفتم كه فرانك هاي باقيمانده رو تبديل به يورو كنم. اين شد كه پس از آنكه صرافي پيدا نكردم، با كمك دفتر توريستي، براي چنج پول به بانك نزديك ايستگاه قطار رفتم. در ابتداي ورود خانم نسبتا مسني به سمتم آمد و با احترام پرسيد چه امري داريد؟ سپس برايم از دستگاه شماره گرفت و بلافاصله به سمت باجه اي رفتم كه شماره اش روي برگه ام نوشته شده بود. جوان مودب پش بادجه با احترام پرسيد كه مايليد تركيب اسكناس هاي يورو چطوري باشد؟ و بعد هم در كيف جيبي زيباي پلاستيكي، يورو ها را به من تحويل داد.
غروب براي ميهماني دعوت شده بوديم كه خواسته بودند هركس لباس محلي كشورش را بپوشد. راستش من لباس محلي نداشتم كه بپوشم و به مانند من 3 يا 4 نفري هم بودند كه لباس محلي نپوشيدند. اما سالن ميهماني كه در رستوران سنتي هتلي قديمي و لوكس در منطقه شهر قديم قرار داشته بالباس هاي بسيار زيبايي كه دوستان پوشيده بودند مزين شد. آنقدر مراسم زيبا و خاطره انگيز بود كه به ياد ندارم در طول عمرم مشابه آن را تجربه كرده باشم. بچه ها كنار هم عكس هاي يادگاري مي گرفتند و از آخرين ساعت هاي باهم بودند لذت مي بردند. شام هم به شكلي كاملا رسمي و در 3 يا 4 مرحله، به صورت پيش غذا، غذاي اصلي، دسر و .. سرو شد. در پايان نيز با پيشنهاد بچه ها، هريك از آنها با تشويق ديگري آوازي محلي از كشورش مي خواند و فضايي بسيار صميمي و فراموش نشدني ايجاد شده بود كه وصف آن خيلي دشوار است.
ادامه دارد ...
اينم لينك فايل پي دي اف متن كامل با عكس ها :
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/Lausanne.pdf