ثبت خاطرات شما معرفی به دوستان

استراسبورگ-فرانسه - شيما و علي - 1389/10/27
شرح خاطره :

براي آخرين روزهاي اقامتم در اروپا از قبل برنامه ريزي كرده بودم كه برگشتم رو از ميلان تنظيم كنم تا 3 روز آخر رو در ايتاليا باشم. راستش از فريبورگ با قطار تنها 3 ساعت تا ميلان راه بود و هزينه اش هم در مقايسه با حدود 2 ساعت راهي كه تا زوريخ بود به نظر به صرفه مي اومد. اما از اونجا وقتي خواستم تا از طريق اينترنت براي شنبه شب هتل رزرو كنم، عملا قيمت هتل ها كمتر از 170 يورو براي هرشب نبود! اين شد كه در آخرين لحظات برنامه ام عوض شد و به ناگاه با توجه به اينكه از روز يكشنبه قيمت هتل در ميلان تا مرز 70 يا 80 يورو پايين مي اومد تصميم گرفتم كه يكشنبه صبح برم اونجا. در نتيجه يك روز كامل از صبح تا شب وقت اضافه آوردم و طي بررسي كه كردم با توجه به مسافت 2.5 ساعته تا استراسبورگ اين شهر زيباي فرانسه مي تونست مقصد مناسبي براي بازديد باشه. براي اينكه سفر بيشتر به من حال بده با بازاريابي گرمي كه كردم ، كنراد جوان 30 ساله اهل كنيا هم ترغيب شد كه تو اين سفر منو همراهي كنه. كنراد پسر فوق العاده مهربونيه كه با منش انسانگونه اش بارها منو تحت تاثير قرار داد. او دانشجوي دكتراست و در آفريقاي جنوبي تحصيل مي كنه.

از فريبورگ بليط قطار تا استراسبورگ رو به قيمت حدود 82 فرانك خريدم و نهايتا به سمت بازل حركت نموديم. در طول مسير تا بازل كه حدود 1.20 ساعت به طول انجاميد بازهم مناظر زيباي سوئيس را پيش چشم داشتيم.

ايستگاه بازل ايستگاه بسيار بزرگيه. به اين خاطر پس از پرسجو از راهنماي ايستگاه متوجه شديم كه بايد از دروازه ورودي فرانسه عبور كرده و به ايستگاه قطار فرانسه برويم. جالب آنكه با عبور از يك راهروي نسبتا كوچك و بدون اينكه هيچ كس سئوالي از ما بپرسه و بدون عبور از مرزي كه قابل شهود باشد عملا وارد فرانسه شديم. خيلي جالب است كه در اروپا مرزي بين كشورهاي عضو اتحاديه اروپا وجود ندارد!

http://s2.picofile.com/file/7888670428/DSC03933_Copy.jpg

قطارهاي فرانسوي شمايلي متفاوت با قطارهاي سوئيس داشتند بطوريكه يك طبقه بوده و كمي هم صندلي ها پهنتر مي باشند. در طول مسيري كه جدود يكساعت بود با كنراد بيشتر تفاوت فرانسه و سوئيس را مورد قياس داديم. هرچه از مرز دورتر مي شديم، سرسبزي ها كمتر مي شد و زيبايي و تميزيزي كمرنگتر. برخلاف سوئيس كه دهكده ها در طول جاده پراكنده بودند، در فرانسه خانه ها در طول مسير متمركز بوده و در نتيجه آن در فواصل مناطق مسكوني چيز قابل ملاحظه اي به چشم نمي خورد.

در فاصله چندمتري ما مادري با دو كودك خردسالش نشسته بود و جالب آنكه دو كودك آرام و مودب نشسته و به صداي مادرشان كه برايشان كتاب مي خواند گوش مي دادند.

http://s3.picofile.com/file/7888664622/DSC03818.jpg

ايستگاه استراسبورگ همانند شهر استراسبورگ از زيبايي و قدمت فوق العاده اي برخوردار است. ورودي ايستگاه با ديوار شيشه اي دوار كل ساختمان بزرگ ايستگاه را در بردارد كه به نظر محافظ اين ساختمان قديمي زيبا به شمار مي رود.

http://s2.picofile.com/file/7888665264/DSC03825.jpg

ابتدا براي محكم كاري تصميم گرفتيم كه بليط برگشت را خريداري كنيم. از دستگاه فروش بليط به جهت آنكه زبان فرانسه نمي دانستيم، عملا توفيقي حاصل نشد. نهايتا با پرس و جو به بخش بليط فروشي خارجي كه مانند سوئيس مجزا از بليط فروشي داخلي بود پا گذاشتيم و با پرداخت 50 يورو بليط برگشت تا برن را خريديم. جالب آنكه به فاصله هر يك ساعت قطاري به مقصد سوئيس حركت مي كرد كه اين موضوع خيالمان را راحت كرد. سپس به دنبال دفتر راهنماي توريستي ايستگاه گشتيم، نسبتا راحت پيدا شد اما مشكل اينجا بود كه اين بار دريافت نقشه رايگان به مانند سوئيس ميسر نبود و مي بايست 5 يورو مي خريديم!

http://s1.picofile.com/file/7888668488/DSC03915.jpg

اين شهرهفتمين شهر بزرگ فرانسه و مركز ناحيه آلزاس مي‌باشد. موقعيت ويژه جغرافيايي اين شهر در حد فاصل ارتباطات بين ا لمللي با قدمتي اروپايي، مشرف به رودخانه رن، به اين شهر اهميت بي بديل مي‌بخشد. با توجه به تمامي اين خصوصيات، شهر استراسبورگ به عنوان مركز قانون‌گذاري اروپا برگزيده شده است. از جمله اين مراكز مي‌توان پارلمان اروپا، مركز مشاورت اروپايي و مركز دفاع از حقوق بشر اروپا را نام برد.

پس از خروج از ايستگاه بر اساس نقشه هاي موجود به سمت مركز شهر كه بخش قديمي و تاريخي آن محسوب مي شود حركت كرديم. شكل شهر به نحوي طراحي شده كه بخش قديمي شهر داخل دايره اي است كه با رودخانه زيبايي محصور شده است و بافت جديدتر در خارج زون رودخونه قرار گرفته است. با عبور از كوچه هاي نسبتا باريك كه كف آن سنگفرش شده بود به  پل رودخانه اي رسيديم كه امكان ورود به بخش قديمي شهر رو فراهم مي كرد. جالب آنكه در خيابان ها برخلاف سوئيس كه راننده ها به شدت به خط عابر پياده احترام مي گذاشتند، در فرانسه نه ماشين ها و نه عابرها خيلي به اين موضوع حساس نبودند! در سوئيس شما اگه به خط عابر نزديك مي شديد و حتي اگه هنوز تصميم قطعي براي عبور از خيابان را نداشتيد. محال بود كه اتومبيل ها پشت خط عابر نايستند!

در رودخانه زيباي استراسبورگ كه اطراف آن با درخت و سبزه تزئين شده بود، قايق هاي تفريحي كه تعدادي توريست را براي تماشاي محوطه شهر قديمي مي چرخاند به چشم مي خورد. قايق هاي سربازي كه مسافران در رديف هاي نسبتا پهن آن كنار يكديگر نشسته بودند. قيمت بليط اين قايق ها حدود 15 يورو بود اما چون كنراد تا حدي از لحاظ مالي در مضيقه بود من هم قيد سوار شدن بر آن را زدم.

http://s2.picofile.com/file/7888665692/DSC03831.jpg

http://s3.picofile.com/file/7888667204/DSC03873.jpg

پس از عبور از كوچه هاي قديمي شهر و بازديد از كليساي نسبتا كوچكي كه در مسير بود به ميدان بزرگي وارد شديم كه ساختمان هاي زيبايي كه عظمت گذشته را يادآور مي نمود، چشم را نوازش مي داد. در وسط ميدان مجسمه زيبايي قرار داشت كه به نظر حكايت ناگفته هاي گذشته هاي دور قرون 17 و 18 و حتي خاطرات اشغال نازي ها  را حكايت مي نمود.

از آنجا بود كه با  ديدن ساختمان قرمز رنگي كه بخش انتهايي آن قابل مشاهده بود، پي به مسير حركت خود برده و با چشم در مسير اين ساختمان كه زيبايي آن از همانجا رخ مي كشيد حركت نموديم. حدود 10 دقيقه بعد زيبايي بنا كه كلسايي قديمي كه در سال 1015 بنا شده بود و تكميل آن به شكل امروزي در قرن پانزدهم تكيل شده بود ما را مبهوت خود ساخت . اين كليسا كه نام آن Notre-Dame Cathedral بود با عظمت خود و ارتفاع 142 متري اش و البته مجسمه ها و نقش و نگارهاي زيبايي كه دار، نگاه هر بيننده اي را به خود جذب  مي نمود.

در 3طرف بنا صدها توريست خارجي موج مي زد و با ديدن اين منظره و حس غير قابل وصف آن، مطمئن شديم كه در انتخاب مقصد امروز اشتباه نكرديم. مجسمه هاي كوچك و بزرگ و رنگ قرمز و نارنجي بنا و مهارتي كه در تراش آن به خرج داده شده بود، براي عكس و فيلم، بسيار مناسب بود. در كنار بنا نيز ساختماني با ارتفاع كوچك قرار داشت كه توريست ها به آن توجه ويژه اي داشتند و البته قبلا من هم  عكس آن را در سايت هاي توريستي شهر ديده بودم.  نام اين بنا"Petite France".  بود كه تاريخچه آن به قرن 17 و 18 ميلادي مي رسيد.

http://s1.picofile.com/file/7888666234/DSC03870.jpg

در اطراف اين ميدان امكانات توريستي ديگري از جمله ترن هاي كوچك توريستي به چشم مي خورد كه مسافران را سخت مجذوب خود ساخته بود. از سوي ديگر ساختمان هاي قديمي كه اكنون به صورت موزه در آمده بود نيز در اطراف بنا وجود داشت. با وارد شدن به داخل كليسا درخصوص بالارفتن از آن پرسيديم. اما به جهت حفظ اين بناي قديمي، محدوديت هايي در تعداد افرادي كه امكان بالارفتن داشتند وجود داشت و از سويي ديگر راهنماي مذكور اعلام داشت كه نوبت بعدي به حدود 2 ساعت ديگر بر مي گرددو طبيعتا ما زماني براي اينكار نداشتيم.

با گذر از خيابان انتهايي در مسير بازهم ساختمان زيبايي كه به نظر كليسا بود به چشم آمد اما به هر حال چون كمي دورتر بود، تنها از دور به تماشا مشغول شديم. در امتداد رودخانه به دانشگاه اصلي شهر رسيديم كه ساختمان آن نيز داراي قدمتي تاريخي بود.

http://s3.picofile.com/file/7888669672/DSC03921.jpg

سپس با امتداد جاده به ميداني پا گذاشتيم كه  وسط آن پارك زيبايي با مجسمه اي بزرگ قرار داشت. نام اين ميدان Place de la République - S. HANSSENS بود و ما كه چندين ساعت پياده روي مداوم تاحدي خسته مان كرده بود. مكان مناسبي براي استراحت يافته بوديم و اين شد كه حدود 20 دقيقه به استراحت پرداختيم و سپس در  امتداد رودخانه به پياده روي پرداختيم.

http://s3.picofile.com/file/7888668060/DSC03900.jpg

در طول مسير كنراد از حكايت زندگي دشوارش پرده برداشت و اينكه چگونه با دشوراي بسيار در يك خانواده 10 فرزندي، تحصيل كرده است. مشكلات مردم كنيا و فقر مفرط و البته جهل كه بزرگترين فقر است.http://s2.picofile.com/file/7888669244/DSC03917.jpg

حدود ساعت 3.5 بود كه ديگر تقريبا كل شهر را ديده بوديم و اكنون بايد در مسير بازگشت قرار مي گرفتيم. اما از آنجا كه مسير رودخانه كاملا به شكل دايره بود، تشخيص جاده اي كه مارا به ايستگاه قطار مي رساند بسيار دشوار بود. هرچه با نقشه ور رفتيم ثمري نداشت. نهايتا تصميم به پرسش گرفتيم. اما تازه مشكل شروع شده بود. چراكه در فرانسه كمتري كسي را مي توان يافت كه انگليسي بداند. نهايتا با نشان دادن نقشه كوچكمان از دو جوان 25 تا 30 ساله راهنمايي خواستيم اما آنها موضوع را در نمي يافتند. نهايتا از آنجا ايستگاه قطار به فرانسه گار مي شود، به زحمت موضوع را به آنها فهمانديم و اين شد كه به سمت ايستگاه قطار حركت نموديم. جالب آنكه در فارسي كلمات بسيار زيادي است كه از زبان فرانسه به عاريه گرفته شده است  واژه هايي چون كيوسك، بليط، پريز، بوتيك، گاراژ، سالن و ... . بنابراين شايد بهتر بود با فارسي منظور خود را مي رسانديم!!!

http://s1.picofile.com/file/7888669993/DSC03928.jpg

با خروج از فرانسه به بازل برگشتيم و اينجا بود كه چون ساعت حدود 5 شده بود تصميم گرفتيم تا گردشي كوتاه نيز در شهر بازل  داشته باشيم . با خروج از ايستگاه زيباي شهر، ابتدا دفتر راهنماي توريستي توجه مان را جلب كرد. از راهنما كه خانم ميانسالي بود خواستيم كه اماكن توريستي نزديك ايستگاه كه در ظرف مدت 2 ساعت امكان بازديد را داشته باشند را به ما معرفي كند و او هم با خوشرويي با دادن نقشه رايگان مسير مناسب بازديد را برايمان مشخص نمود.

خيابان هاي بازل در اطراف ايستگاه نسبتا پهن و مدرن بودند بطوريكه به نظر اين شهر مدرنتر و امروزي تر از شهرهاي ديگر سوئيس مي آمد. بازهم صنعت بانكداري با ساختمان هاي بزرگ و مدرنش در اين شهر رخ مي نمود. به هرحال تا امتداد رودخانه بزرگ شهر كه راين نام داشت پياده رفتيم. اين رودخانه نسبتا بزرگ تفريگاه مناسبي براي مردم شهر و توريست ها به شمار مي رفت و دو طرف آن نسبتا شلوغ بود. كشتي هاي كوچك  تفريحي و پل هاي بزرگ و زيبايي كه دو طرف رودخانه را به هم وصل مي كرد بيشتر از سايرين نمود داشت.

http://s2.picofile.com/file/7894684943/DSC03937.jpg

نهايتا با بازديد از يكي دو بناي زيباي شهر، وقت 2 ساعته مان تمام شد و به سرعت راهي ايستگاه قطار شديم و از آنجا به برن رفتيم. در برن برخلاف معمول بليط برگشت را بجاي 12 فرانك 18 فرانك از دستگاه خريديم. افسوس خورديم كه چرا بليط كل مسير را يكجا نخريده بوديم تا از تخفيف آن استفاده كنيم.

در فريبورگ آنقدر خسته بوديم كه ديگر ناي راه رفتن نداشتيم. به خصوص آنكه هوا نيز در آستانه تاريكي بود. خوابگاه با وجود عزيمت اكثر بچه ها جو سنگيني داشت و از همه بدتر ديگر از شام خبري نبود . راستش در طول اين مدت غذاهاي سوئيسي كه بسيار با ذائقه ما ايراني ها نيز سازگار بود چاقم كرده بود.  در هر حال گريزي نبود و بايد فكر شام مي بوديم. آنجو خانم جوان نپالي به همراه مرادجان از ازبكستان مواد لازم كه كمي گوجه و تخم مرغ بود را فراهم كردند و آنجو براي جمع 5 يا 6 نفره مان املت درست كرد اما آنقدر فلفل زده بود كه نمي شد خورد! در نهايت در جوي صميمانه اما كمي غمگين به جهت رسيدن زمان وداع پس از شام دور هم جمع شديم و آخر كار از هم خداحافظي نموديم. صميميت در نگاه تك تك بچه ها موج مي زد و تداوم اين دوستي ها باعث قوت قلبمان مي شد. از آنجا فردا صبح زود بايد عازم ميلان مي شدم قبل از 10.5 شب از سايرين خداحافظي كرده و به اتاق برگشتم.

ادامه دارد ...

اينم لينك فايل پي دي اف متن كامل با عكس ها:

http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/Strasbourg%20%26%20Basel.pdf