ثبت خاطرات شما معرفی به دوستان

لهستان-ورشو - شيما و علي - 1390/08/04
شرح خاطره :
روز اول سفر –لهستان- ورشو ( Warsaw) – بخش اول – شهر قديم
در روزهاي پاياني تابستان در حاليكه هنوزم باورمون نمي شد، خودمونو در هواپيماي شركت هواپيمايي ايرفلوت به مقصد مسكو و سپس ورشو يافتيم. انگار لحظات نخستين يك خواب شيرين با كمي ماجراجويي را تجربه مي كرديم و نهايتا اين شد كه حدود 3 ساعت بعد در فرودگاه مسكو فرود اومديم. با گذر از دالان ورود در حاليكه نيم نگاهي هم به فرودگاه مسكو و مردم رنگ وارنگ اطرافمون داشتيم و پس از چك شدن كارت پرواز بعدي و پاسپورت و البته ايست بازرسي به سالن ترانزيت وارد شديم. سالن ترانزيت مسكو نسبتا بزرگ با فروشگاههاي متعدد و هزاران نفر جمعيتي از ملل مختلفيه كه نشسته بر صندلي يا گوشه سالن و يا پراكنده در فروشگاهها مشغول گذران وقت تا رسيدن زمان پرواز بودند ( البته خريد از فروشگاههاي مسكو با اون قيمت هاي سرسام آور با گروه خوني ما ايروني ها چندان سازگاري نداره!) و در اين رهگذر ما هم به جهت اينكه به خاطر مشغله بسيار زياد و عدم اطمينان از رديف شدن كار سفرمون تا اون لحظه هنوز هتلهامونو رزرو نكرده بوديم، خيلي سريع تلاش كرديم تا تو همون حدود يكساعتي كه وقت داشتيم، انتخابمونو حداقل براي ورشو انجام بديم. اولش با توجه به تعدد سرورها يه كمي گيج شديم اما بعد با كمي پرس وجو بالاخره ازWi Fi رايگان فرودگاه نهايت استفاده رو برده و با استفاده از سايت Booking تقريبا چند تا هتلي كه تا اون موقع خالي مونده بود و در منطقه توريستي ورشو قرار داشت را شناسايي كرديم اما چون وقت نبود دوباره به سالن پرواز برگشتيم و اينجا بود كه با يك زوج ايراني كه اونا هم عازم ورشو بودند بطور اتفاقي آشنا شديم و جالبتر اينكه اونها هم بعد از 3 روز عازم برلين و سپس هامبورگ بودند اما ديگه ادامه نمي دادند و به تهران برمي گشتند. نكته اي كه ته دلمونو خالي كرد اين بود كه اونها هتل هاي هر 3 شهر رو رزرو كرده بودند و از اينرو اين فكر كه نكنه ما بي هتل بمونيم يه كم نگرانمون كرد!!!
نهايتا پس از حدود 2 ساعت پرواز در حاليكه پذيرايي شركت ايرفلوت هم چندان بد نبود (ايرفلوت يك امكان جالب براي مسلمونا داره كه اگه زمان خريد بليط بهشون اعلام كنيد براتون غذاي حلال مي ذارن و جالبتر اينكه چون غذاتون مخصوصه زودتر از بقيه مسافرها براتون غذا ميارن!!!) حدود ساعت 10 صبح به ورشو رسيديم و اينجا بود كه نگراني هاي ما به جهت امكان ايراد گرفتن از اينكه چرا بليط برگشتمون از وين هست و يا اينكه رزرو باطل شده هتلمون در ورشو رو چك كنند هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد.
بالاخره لحظه موعود فرا رسيد و افسر گذرنامه در ورشو پس از اينكه از اصالت ويزا مطمئن شد پرسيد كه چند روز مي مونيد كه ما يه كم هول شديم و گفتيم هنوز قطعي نيست و احتمالاحدود 20 روز و برنامه سفر رو كه روي نقشه مشخص كرده بوديم نشونش داديم. خدا رو شكر خيلي آدم گيري نبود و پس از اينكه، بليط برگشتمونو خواست و البته پرسيد چه جوري مي ريد وين كه ماهم گفتيم با ترن يا اتوبوس كه خودش گفت ترن خيلي بهتره و البته يكم معطل شديم تا اونا يه چيزايي كه احتمالا مربوط به چك كردن اصالت بليط برگشتمون بود رو از كامپيوترشون چك كردند و بالاخره با ورود به منطقه شينگن نفسي به راحتي كشيديم!
پس از ورود به سالن تحويل ساكها در اولين قدم سريعاً لب تاپ را باز كرده تا رزرو هتل را قطعي كنيم اما اي دل غافل حالا همه سرورها پسورد داشتند! بالاخره با كمي جستجو در سالن نسبتا بزرگ فرودگاه ورشو با ديدن كيوسك i به سمت آن دويديم اما خانم راهنما پس از آنكه متذكر شد كه كيوسك راهنماي توريستي در مكان ديگري در فرودگاه (نزديك در خروجي) قرار دارد گفت كه بايد پسورد را از كافي شاپ فرودگاه و در ازاء خريد يا خوردن يك نوشيدني نظير قهوه يا چاي تقاضا كنيم. ما كه يكم جا خورده بوديم حالا بايد دنبال كافي‌شاپ مي‌گشتيم كه البته نسبتا راحت پيداش كرديم. اما خدا رو شكر وقتي كه از فروشنده كافي شاپ در مورد پسورد سئوال كرديم بدون هيچ پرسشي (شايد فكر كرد ما هم جزو مشترياش هستيم!) بر روي بروشور كافه پسورد كاغذي كوچكي چسباند و بما داد كه براي 30 دقيقه اعتبار داشت.
به سرعت بساط رو پهن كرديم و با عجله از سايت بوكينگ هتل مورد نظر كه شايد جزو تنها موارد قابل انتخاب در محله توريستي شهر كه اصلاحاً  Old Town ناميده ميشه رو رزرو كرديم. خدا رو شكر ويزا كارتي كه از ايران با پرداخت 92 دلار خريده بوديم خيلي بكارمون اومد چون بدون ويزا كارت با نام، امكان رزرو هتل وجود نداشت. البته ما ترجيحمون اين بود كه پول هتل رو نقد بديم (چون با ويزا كارت هر خريدي حدود 3 تا 4 درصد هزينه داره) و همين كار رو هم كرديم چون سايت بوكينگ فقط براي تضمين شماره ويزا كارت رو مي گيره.
واحد پول لهستان زلوتي (Zloty) هستش كه بطور نرمال هر دلار بايد حدود 3.2 زلوتي باشه اما در فرودگاه ورشو هم مانند همه فرودگاهاي ديگر دنيا سرگردنه است و قيمت برابري رو از حدود 2.2 تا 2.5 زلوتي براي هر دلار حساب مي كنند. به زحمت يه جا پيدا كرديم كه يكم منصف تر بود و براي هر دلار 2.7 زلوتي مي داد و براي مخارج اوليه 50 دلار چنج كرديم. (اما داخل شهر نرخ ارز همون 3.1 تا 3.2 هستش). بعدش به سمت درب خروجي رفته و حوالي اون كيوسك اطلاعات توريستي رو پيدا كرديم. بعد از گرفتن نقشه شهر و اطلاعات مربوط به آدرس هتلمون دو تا كارت 24 ساعته توريستي كه امكان استفاده از انواع وسايل نقليه عمومي و همچنين مترو رو به اضافه تخفيف هاي ويژه برخي موزه ها مي داد هر كدوم به قيمت 20 زلوتي خريديم. اما چون عصر امروز برناممون گشت و گزار در منطقه قديمي شهر كه اطراف هتل بود، ترجيح داديم كه زمان استفاده از كارتمون رو به فردا صبح موكول كنيم و به اين خاطر با خريد بليط يك مسيره اتوبوس به قيمت حدود 2 زلوتي براي هر نفر به سمت مركز شهر حركت كرديم.
با سوار شدن به اتوبوس جلوي در فرودگاه و معتبر كردن بليط در دستگاههاي داخل اتوبوس و با گذر از خيابان هاي پهن با ساختمانهاي نسبتاً مرتفع و البته فضاي سبز و پارك هاي اطراف حكايت از شهر بزرگ و نسبتا شلوغي داشت كه بمانند ساختار كشورهاي اروپاي شرقي، مشابهت زيادي به روسيه داشتند. خوشبختانه فرودگاه تا شهر فاصله چنداني نداشت و پس از حدود نيم ساعت نهايتاً با ديدن برج بزرگ و مرتفع شهر كه يادگار زمان كمونيستي است و توسط استالين ساخته شده است، به رسيدن به مقصد نهايي پي برده و از اتوبوس پياده شديم.

http://s3.picofile.com/file/7885079993/239.jpgابتدا كمي گيج بوديم اما پس از چپ و راست كردن نقشه نهايتاً مسير درست را پيدا كرده و در امتداد آن حركت نموديم. در سر راه نيز از يكي دو نفر آدرس را پرسيديم . اولي كه خانم جواني بود در حاليكه گوشي به گوش داشت بدون توجه، صدامان را نشنيد يا شنيد ولي انگليسي بلد نبود و محل نذاشت، اما دومي با چند كلمه اي كه از زبان انگليسي مي دانست، جهت مسير درست را نشانمون داد وماهم با عبور از زير گذرخيابوني كه شبيه زيرگذرهاي شهر مسكو خودشون عظمتي دارن و كلي فروشگاه و مغازه اون پايين هستش ( اگه حواستون نباشه توشون گم و گور ميشين!)، از عرض خيابون عبور كرديم و بعد هم خيلي سريع هتل كوچكي كه در خياباني با ساختمان هاي نسبتاً تاريخي قرار داشت را يافتيم و خوشبختانه رزرويشن هتل هم پس از كمي جستجو توانست فرم رزرويشني كه حدود 2 ساعت قبل ارسال شده بود رو پيدا كند و اين شد كه بلافاصله خود را دراتاق نسبتاً تميزي كه در اختيارمان بود يافتيم و چون تمام شب قبل را در راه بوديم به استراحت پرداختيم اما از آنجايي از ابتدا به خودمون قول داده بوديم خواب و استراحت بيشتر از نياز را به زمان بازگشت به وطن موكول كنيم حدود 2 ساعت بعد بيدار شديم و تقريباً ساعت 4 عصر بود كه ديگر بيرون زده بوديم.

هنوز از خيابون هتل خارج نشده بوديم كه پارك نسبتا وسيع و بناي وسط اون توجهمونو به خودش جلب كرد. بعداً فهميديم اسمش Ogrod Saski به معناي باغ ساكسونهاست. وقتي نزديكتر رفتيم ديديم در بنايي كه در ورودي پارك قرار داشت، تاجهاي گل بر روي سنگ مزارهايي قرار داره كه ظاهراً مزار شهداي گمنامشون بود. دو طرف يه مشعل سوزان، دو سرباز با يونيفرم رسمي مانند مجسمه ايستاده بودند و حتي مژه هم نمي زدند! در پشت بنا، آبنماها و مجسمه هاي زيباي پارك قرار داشت كه به نوعي تفرجگاه مردم و البته حيوانات اهلي محسوب مي شد. در جلوي پارك و كمي آنطرفتر از بنا نيز صليبي بزرگ قرار داشت كه به نوعي دروازه ورودي اين پارك بود. راستش از احترامي كه براي شهدايشان قائل بودند اونم شهدايي كه شصت سال از مرگشون ميگذره، شگفت‌زده شديم!

http://s1.picofile.com/file/7885068595/011.jpg

با عبور از پارك وارد خيابان اصلي منتهي به محوطه شهر قديمي به نام Krakowskie Przedmiesscie به معناي حومه كراكوف شديم كه در دوطرف خيابان علاوه بر رستورانها و فروشگاههاي مختلف، قدم به قدم بناها و مجسمه هاي زيبا قرار داشت. جالب اينكه پاي هر مجسمه‌اي سبدها و حلقه هاي بزرگ گل ديده مي‌شد كه آخر نفهميديم كار مردم بود يا شهرداري.

اين خيابان زيبا كه از دژ سلطنتي شروع و به قصر ويلانو (Wilanow Palace) ختم ميشه، يكي از زيباترين و ديدني ترين خيابونهاي ورشو هست كه دسترسي مستقيم به بافت قديمي و تاريخي شهر داره. كمي پايينتر از اين خيابون خيابون Nowy Swait يا دنياي جديد هست كه پر از مغازه هاي رنگارنگه.

خيابان اصلي شهر

با گذر از بافت قديمي و پس از گذر از كليسايي كه با تصوير بزرگي از پاپ ژان پل دوم كه لهستاني بود مزين شده بود به ميدان اصلي شهر قديمي كه در يكطرف آن دژ سلطنتي و در طرف ديگر ستون زيگمونت قرار داشت وارد شديم.http://s1.picofile.com/file/7885082789/278.jpg

http://s2.picofile.com/file/7885078595/224.jpg
فضاي پر از توريست ميدان و نسيم خنك آخر تابستان كه مكمل آن منظره زيبا بود ميخكوبمان كرد و ما مبهوت چند دقيقه‌اي را صرف زيبايي‌هاي آن مكان نموديم و با كنجكاوي بسيار با فيلم و عكس براي يادآوري خاطرات، مناظر را ثبت نموديم.

http://s2.picofile.com/file/7885069672/029.jpgراستش دوست بسيار خوبمان نكيسا نورائي كه قبل از سفر و همچنين در طول سفر چندين بار از راهنمايي هاي ارزشمندش استفاده كرده بوديم (كه البته همينجا هم ازش تشكر ويژه داريم!)، خيلي زيبا اين مكان را به تصوير كشيده است كه در اينجا عينا ياداشت هاي او را كه ما نيز عيناً مشاهده كرديم نقل قول مي كنيم:
http://s4.picofile.com/file/7894709458/warsaw1.jpgدر ادامه پس از گذر از ميدان وارد مسير منتهي به بازارچه شهر قديمي شديم و در اينجا بود كه كليساي جامع سنت جان با دروازه زيباي خود در وسط كوچه نسبتا كم عرض خودنمايي مي كرد. از قرار از زمانيكه ورشو پايتخت شد اين كليسا تبديل به يكي از كليساهاي مهم شهر شد اما بايد اعتراف كرد كه داخل كليسا در مقايسه با آنچه كه در كليساهاي ساير شهرهاي اروپا ديديم چندان حرفي براي گفتن نداشت.

http://s2.picofile.com/file/7885069993/033.jpg

http://s3.picofile.com/file/7885069244/024.jpg

http://s1.picofile.com/file/7885079030/226.jpg

http://s1.picofile.com/file/7885078923/225.jpgبا گذر از كوچه نهايتاً به ميدان بازار قديمي و مجسمه حوري دريايي كه به نوعي نماد ورشو به حساب مي‌آيد رسيديم. نكيسا در اين باره مي نويسد:

http://s2.picofile.com/file/7885070963/056.jpgجالب آنكه ميدان تقريبا از توريست پر بود و جالبتر اينكه توريست ها كه عمدتاً اروپايي يا آمريكايي بودند، مسافرت رو خيلي ساده مي گرفتند و چند نفري بچه هاي كوچك قد و نيم قد در كالسكه و يا كوله پشتي رو همراه داشتند كه اين موضوع برايمان بسيار جالب بود. دور تا دور ميدان پر بود از خانه هاي قديمي كه با نقش و نگار و گل و گياه تزئين شده بود.

http://s2.picofile.com/file/7885071070/069.jpg

نكته جالب ديگه در مورد اين ميدون كه بعدا در جاهاي ديگه اروپا هم فراوون ديديم، اهلي بودن پرنده ها بود. كبوترها و گنجشك ها و بعدا جاهاي ديگه مرغابي ها و قوها  اصلا از آدما نمي ترسيدن! خيلي برامون تازگي داشت، چون تو ايران وقتي از يكي دو متري پرنده ها و گربه ها رد ميشي، مخصوصاً گنجيشكا، دو تا بال (پا) دارن دو تا ديگه هم قرض مي كنن و فرار و بر قرار ترجيح ميدن!!! ولي تو اروپا خيلي ديديم كه مادر پدرا به بچه هاشون نون مي دادن كه بدن به پرنده ها! يا هر جا يكي داشت ساندويچي نوني چيزي مي خورد پرنده ها فورا دورش جمع ميشدن و اونم از غذاش به اونا ميداد. يه دفعه مي ديدي  20-30 تا پرنده دورت جمع شدن! خيلي حس خوبي داشت. هيچ وقت نون خورده ها تو دور نمي ريختي هميشه يه پرنده نزديكت بود كه اونا رو بخوره!

يكي دو نفر با لباس هاي محلي يا لباس حيوانات، فضايي براي كسب درآمد از مشتريان و عكس گرفتن درست كرده بودند. در امتداد كوچه منتهي به ميدان بازارچه اصلي، ديوار شهر قديمي كه عمدتاً بازسازي شده بود خودنمايي مي كرد،

البته بعداً فهميديم كه كل منطقه قديمي ورشو طي 60 سال گذشته ساخته شده. چون كل شهر تقريباً با خاك يكسان شده بوده، ولي اينقدر قشنگ همه جا رو بازسازي كرده بودن كه انگار نه انگار تو اين شهر جنگ هم بوده!

http://s3.picofile.com/file/7885071505/074.jpgبا اينكه خسته بوديم اما دلمون نيومد علامت هاي نقشه گردشگري رو كه از همون دفتر اطلاعات توريستي داخل بازارچه گرفته بوديم، رها كنيم و اين شد كه با گذر از دروازه آجري و پل خندق آن به كوچه هاي بالايي رفتيم كه عمدتاً دوطرف آن را رستوران، بار و يا دستفروش‌هاي فروشنده صنايع دستي اشغال كرده بودند. در اين مسير بازارچه كوچكي يافتيم كه از اغذيه فروشي ها، تا سوغاتي هاي نماد شهر ورشو و حتي انگشترهاي بدلي و ... يافت مي شد.

http://s3.picofile.com/file/7885072575/078.jpgكم كم وقتي تقريبا نقاط مورد نظرمون تو نقشه ته كشيد و هوا هم گرگ و ميش بود عزم بازگشت كرديم و اينبار بدون توجه به نقشه بطور حسي به سمت جهتي كه فكر مي كرديم مسير هتل هست قدم برداشتيم. راستش اين تنبليمون يكم برامون گرون تموم شد چونكه باعث شد مسير دورتر بشه و ماكه بسيار خسته بوديم در جلوي يك محوطه ميدانگاهي كه مجسمه هاي يادبود پارتيزانهاي جنگ با آلمان ها رو زنده مي كرد يافتيم. در امتداد همين ميدون كليساي بسيار زيبايي قرار داشت كه با توجه به نورپردازي زيباش در شب و با تمام خستگي كه داشتيم مارو چند دقيقه متوجه خود كرد.

http://s2.picofile.com/file/7885072896/085.jpgدر همين گيرو دار وقتي بالاجبار نقشه رو باز كرده بوديم و چندبار چپ و راستش كرديم تا مسير بازگشت رو بيابيم به ناگاه زن عابري در حدود 6۵ ساله جلومون سبز شد و از ما پرسيد كه آيا كمك مي خواهيم و ما با تعجب نگاهش كرديم. بعد ادامه داد كه مي تواند در پيدا كردن مسير كمكمان كند. از آدرس هتلمان مجسمه صليب بزرگ جلوي پارك را به ياد داشتيم كه خوشبختانه پس از لحظاتي متوجه منظورمان شد و با توجه به تسلطي كه به زبان انگليسي داشت پرسيد كه دوست داريد راه كوتاه را معرفي كند يا راه بلندتر اما زيباتر؟ و وقتي خستگي ما رو ديد پيشنهاد كرد كه با مترو برويم اما راستش در اون وقت ديگر حوصله فسفر سوزوندن براي پيدا كردن جهت هاي مترو را نداشتيم و گفتيم كه لطفا همان راه پياده رو بگو. او گفت كه ما به ظاهر بسيار خسته به نظر مي رسيم اما مي‌خواهيم مسير طولاني تر رو انتخاب كنيم؟! و لابه لاي حرفاش چندبار ديگر هم موضوع رو تكرار كرد اما بالاخره با نشان دادن مسير ما رو به خيابانهاي اطراف هدايت كرد. البته حس كنجكاوي او باعث شد تا برايش مليتمان را هم بگوييم و او هم عنوان داشت كه چندسالي در الجزاير كار مي كرده است و ما را شبيه عربها اما نه كاملاً شبيه يافته بود. هرچند وقتي گفتيم ايراني هستيم گفت مي دونم كه شما پارسي هستيد و تمدن بزرگي داشتيد!

نهايتاً با حدود يك ربع پياده روي و درحاليكه بسيار خسته بوديم به هتل رسيديم و با اينكه بسيار خسته بوديم اما ساعتي را به ادامه سرچ اينترنتي و يافتن مسيرهاي فردا اختصاص داديم. اما خبر بد اين بود كه كاخ سلطنتي ويلانو روزهاي سه شنبه تعطيل است كه اين كمي ناراحتمون كرد.

لينك متن كامل سفرنامه ورشو:

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/Warsaw.pdf

 

صبح روز دوم پس از اينكه كمي خستگي‌هاي سفر از تنمون در اومده بود به سرعت آماده شده و نقشه در دست و كوله بر پشت از هتل زديم بيرون. علي رغم اينكه موزه قصر ويلانو روزهاي سه‌شنبه تعطيل بود اما بازهم به خودمون گفتيم كه حداقل محوطه‌اش رو مي بينيم و اين شد كه با پيدا كردن مسير اتوبوس ها كه روي نقشه بر مبناي برخي اماكن توريستي كد گزاري شده و بدون مشكل چنداني با اتوبوس راهي شديم. همون اول بليطامونو داخل اتوبوس معتبر كرديم تا براي 24 ساعت اعتبار داشته باشه و بايد اعتراف كنيم كه اتوبوس هاي ورشو خيلي تمييز و منظم هستند. جالب اونكه در داخل تابلوهايي هم داره كه با رسيدن به هر ايستگاه چراغ ايستگاه مورد نظر خاموش ميشه و كار پيدا كردن مسير رو راحت كرده و معمولا خيلي هم شلوغ نيستند.

http://s1.picofile.com/file/7885077311/204.jpg

خلاصه ايستگاه آخر همون مقصد ما بود و با پايين اومدن اولين چيزي كه توجهمونو جلب كرد منظره زيباي گورستان كنار ايستگاه بود. آره درست شنيديد منظره زيبا! راستش اين گورستان هاي اروپايي هم حكايتي دارند و بسيار زيباتر از پاركهاي ما هستند. مقبره هاي زيبا كه با گل هاي زيبا و رنگاوارنگ و فانوسهاي رنگي كوچولو به شيوه اي قشنگ تزئين شده آدمو مجذوب مي كنه! خوش به حال مرده ها كه روحشون اينجا به پرواز در مياد!

http://s1.picofile.com/file/7885072903/100.jpg

اما به هر حال بيشتر وقت نداشتيم و اين شد كه پس از پرسش مسير از عابرين به اونطرف خيابان رفتيم. اولش كليساي زيبايي قرار داشت كه هم بيرون و هم داخلش بسيار زيبا بود و بعد وارد محوطه كاخ ويلانو شديم. محوطه زيباي جلوي كاخ با چشم انداز وسيعي كه داشت بسيار مجذوبمان كرد. ما كه فقط همينقدر انتظار داشتيم و فقط با چند دقيقه اي گشت و گزار و عكس گرفتن در آن محل راضي بوديم، دور ميدانگاهي چرخيديم.

Wilanow Palace & Park

در سمت چپ ميدانگاه يه ورودي بود كه در بدو ورود پسر جواني تقاضاي بليط كرد و گفت كه براي ورود به محوطه پشتي كاخ بايد بليط خريد. ابتدا فكر كرديم كه منظور همان محوطه شبيه به جلوي پارك است و با توجه به آنكه تخفيف توريست كارتها شامل اين مجموعه نمي شد شايد كمي مردد بوديم كه ارزش خريد بليط دارد يا خير؟ اما پس از آنكه بطور تصادفي از تخفيف دانشجويان پرسيديم، خوشبختانه تخفيف دانشجويي كه براي يكي از ما امكانپذير بود موجب شد تا با پرداخت 8 زلوتي و خريد بليط از دستگاه، وارد محوطه شويم.

http://s2.picofile.com/file/7885073973/131.jpg

ابتداي محوطه با گلكاري‌هاي منظم و البته سنگ ريزه‌هاي رنگي تزئين شده بود.

http://s2.picofile.com/file/7885074294/136.jpgما كه تصورمان تنها همينقدر بود تنها با حس كنجكاوي به پشت قصر رفتيم. اما به ناگاه پايين پله ها با چشم اندازي بسيار زيبا از فضايي سرسبز و منظم مواجه شديم كه شايد وصف آن به سادگي بيان نشود. خوشحال و راضي مسير را كه منتهي مي‌شد به رودخانه اي بسيار زيبا ادامه داديم، دو طرف آن با درخت كاري منظم و سرسبز يادآور بهشت بود.

http://s1.picofile.com/file/7885074622/166.jpg

هواي مطلوب و نسيم خنك و البته سكوت و آرامش محيط حس زيبايي را متصور كرده بود و شايد اگه برنامه فشرده‌اي براي ديدن ساير جاهاي ديدني نداشتيم تا شب همونجا مي مونديم!

http://s3.picofile.com/file/7885075050/178.jpgبا ادامه دادن مسير در امتداد رودخونه هرلحظه به زيبايي هاي اون اضافه مي شد تا جاييكه توضيح حس واقعي اون خيلي سخته، بايد اونجا برين و ببينين!http://s1.picofile.com/file/7885075913/180.jpg

http://s3.picofile.com/file/7885076662/181.jpgدر بالاي باغ و درست پشت محوطه قصر نيز چندين مجسمه زيبا قرار داشت كه حداقل براي گرفتن عكس هاي خوش منظره مناسب بود. راستش خيلي خوشحال شديم كه امروز موزه كاخ بسته بود چون اگه باز بود و ما وقتمونو صرف ديدن اشياء و مجسمه هاي داخلش مي كرديم، شايد ديگه وقت نداشتيم كه اين محوطه زيباي پشت قصر رو كشف كنيم!در مسير برگشت درحاليكه ظهر شده بود بازهم با اتوبوس تا مركز شهر قديمي رفتيم. اين بار در محوطه شهر قديمي در فروشگاهها دنبال سوغاتي نماد شهر بوديم اما راستش چيز مشخصي كه هردومونو راضي كنه پيدا نشد. اما لااقل 2 تا دونات خوشمزه به قيمت هركدوم حدود 1.5 زلوتي خورديم.

http://s2.picofile.com/file/7885077846/213.jpg
http://s1.picofile.com/file/7885078060/217.jpgچون شارژ باطريمون تموم شده بود و هتل هم خيلي نزديك بود به اونجا برگشتيم اما چون فقط تا شب وقت ديدن شهر رو داشتيم خيلي زود بيرون رفتيم. اين بار مسيرمون به ديدن ساختمان بناي بزرگ شهر منتهي مي شد كه اسمش قصر Culture & Science بود. نكيسا در اين مورد مي نويسد:http://s1.picofile.com/file/7894709993/warsaw2.jpg
http://s2.picofile.com/file/7885080963/255.jpg
پس از عبور از خيابون با محوطه پارك گونه اطراف برج مواجه شده و چون بخشهايي از جاده در دست تعميير بود ابتدا به اشتباه از در كناري وارد برج شديم كه معلوم شد اين بخش يجورايي كانون پرورش فكري ورشو است و مربوط به بچه ها و كودك و نوجوون اونجاست. بعدش برج رو دور زده و از در اصلي وارد شديم. مدل ساختمون يادآور بناهاي روسي بود و تزئينات داخلي هم بسيار چشم نواز. از اونجا مي شد با پرداخت حدود 20 زلوتي به بالاي برج رفت اما با يه حساب سرانگشتي چون ساعت حدود 3 بود و ما علاوه بر برنامه خريد بليط قطار برلين، برنامه بازديد از قصر سلطنتي رو هم داشتيم قيد رفتن به بالاي برج رو زديم. اين شد كه به سرعت راهي ايستگاه قطار كه همون نزديكيا بود شديم و نسبتاً راحت بليط فردا صبح به مقصد برلين رو به مبلغ هرنفر 46 يورو خريديم و نهايتا با تراموا راهي قصر سلطنتي شديم. خوشبختانه تراموا در اتوبان زير قصر نگه داشت و اين شد كه ماهم با بالا رفتن از پله ها به دروازه كناري قصر رسيديم.
http://s3.picofile.com/file/7885079565/235.jpgبليط ورودي قصر سلطنتي حدود 30 زلوتي بود اما براي دانشجويان و كسانيكه توريست كارت ورشو را داشتند 50 درصد تخفيف داشت و اين شد كه براي اولين بار از اينكه كارت دانشجويي بين المللي را گرفته بوديم خرسند شديم! البته علاوه بر اون مي بايست براي اجازه عكس گرفتن هم جداگانه پول مي داديم. نكيسا نورائي در اين مورد مي نويسد:

http://s2.picofile.com/file/7885081498/263.jpgتنها نكته اي كه بايد به اين نوشته ها اضافه كرد نظم مناسب آنجا و تعدد مراقبين قصر در تك تك سالن‌ها بود بطوريكه هم چيز از تميزي و نويي برق مي زد.

http://s2.picofile.com/file/7885082040/275.jpg

http://s3.picofile.com/file/7885082468/277.jpgخلاصه با بيرون آمدن از قصر از مسير پشت قصر به سمت رود خونه اي كه از شهر ورشو مي گذشت حركت نموديم. در طول مسير به جهت اطمينان از عابرين هم مسير رو پرسيديم و نهايتاً اين شد كه به كنار رودخانه شهر و سپس پل آنجا رسيديم. البته رودخانه چندان عريض نبود. چندان جاذبه توريستي هم نداشت.

http://s3.picofile.com/file/7885082903/281.jpgبا سوار شدن اتوبوس براي ديدن پارك حمام سلطنتي (Lazienki Park) كه مجسمه شوپن در آن قرار داشت به پارك رفتيم.

http://s2.picofile.com/file/7885083224/286.jpgپارك واقعا زيبايي بود. واقعا زيبا! پر از قطورترين و زيباترين درختهايي كه تاحالا ديده بوديم. نزديك غروب به مناسبت مراسمي كه اونجا برگزار مي‌شد مسير رو با فانوسهاي رنگي مشخص كرده بودن كه فضا رو بسيار رمانتيك كرده بود!

http://s2.picofile.com/file/7885083331/289.jpg

http://s3.picofile.com/file/7885083652/292.jpg

http://s2.picofile.com/file/7885083973/293.jpg

نهايتا غروب دوباره به محوطه قصر و بازار قديم برگشتيم اما چون هوا تاريك شده بود ديگر دست فروشها جمع كرده بودند و ما كه همچنان بر سر خريد نوع يادگاري نماد شهر با هم اختلاف عقيده داشتيم، فرصت خريد رو از دست داديم و با توجه به خستگي مفرط با صرف شام و گشت و گذار پاياني در پارك اطراف هتل روز را به پايان برديم و با بستن ساكمان براي صبح فردا آماده شديم.

روز سوم سفر – ورشو ( Warsaw) – بخش سوم – خداحافظ ورشو

ورشو نقاط ديدني زيادي دارد كه از جمله آن موزهاي تكنيك، موزه جاسوسي، موزه ماري كوري و ... است كه البته ما فرصت چنداني براي ديدن آن پيدا نكرديم كه البته بعدا با ديدن موزه هاي واتيكان و لوور جبران شد!

صبح ابتدا قصد داشتيم تا مسير حدود 10 دقيقه اي تا ايستگاه قطار را با اتوبوس بريم اما چون جهت ايستگاه را درست پيدا نكرديم، در همان مسير به پياده روي در اولين ساعات روز سوم سفر ادامه داديم. جالب آنكه قبل از ساعت 6 صبح تقريبا شهر زنده بود و چند عابر در حال حركت بودند و فروشگاه غذايي نيز باز شده بود. خلاصه اينكه در ايستگاه قطار نيز آخرين زلوتي‌هاي باقيمانده را صرف خريد 2 ساندويج پنير كرديم تا حداقل در قطار گشنه نمانيم.

در پايان اينكه از نظر ما ورشو شهري بسيار تميز و منظم، پر از ساختمونهاي زيبا با رنگهاي گرم و دختران زيبا، قدبلند و خوش پوش بود. ما هردو ورشو رو خيلي دوست داشتيم! اميدواريم كه يه روز دوباره فرصت برگشتن به ورشو رو پيدا كنيم!

لينك متن كامل سفرنامه ورشو:

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/Warsaw.pdf