غروب حدود ساعت 7.30 بود كه در ايستگاه مركزي مركزي قطار فلورانس يا همون به قول خودشون فيرنزه پياده شديم. اولش يه كم هاج و واج بوديم و نميدونستيم كجا بريم. چون دير شده بود و i تعطيل بود. از همه بدتر فراموش كرده بوديم نقشه شهر رو كه از اينترنت گرفته بوديم يه جا ذخيره كنيم! در نتيجه همين طور مونده بوديم. تا اينكه ديديم يه دختر هندي داره به يكي آدرس ميده مام رفتيم و آدرس هتلمونو بهش داديم و كمك خواستيم. اونم نقشه مفصلي از كيفش درآورد و با اينكه گفت ديرش شده آدرس ما رو تو نقشه پيدا كرد. خوشبختانه از قبل فكر اينجا رو كرده بوديم و هتل رو نزديك ايستگاه قطار گرفته بوديم. دختره هم كه معلوم بود دختر زرنگيه به ما گفت چند روز فلورانس ميمونيد؟ گفتيم دو روز. گفت من دارم ازينجا ميرم و ديگه به اين نقشه احتياج ندارم برا همين ميتونم اين نقشه رو كه 4 يورو قيمتشه به شما بدم 2 يورو! مام كه ميدونستيم اگه پامون به هتل برسه هرچند تا بخوايم نقشه بهمون ميدن ولي تو رودروايستي به خاطر كمكي كه به ما كرده بود نقشه رو ازش خريديم!
با كمك نقشه و پس از ورود به يه خيابون شبيه خيابون ناصرخسرو خودمون ( البته خيلي شيك تر) كه پر از هتلهاي كوچيك و بزرگ بود، چند دقيقه بعد جلوي ساختموني بوديم كه قرار بود هتلمون باشه. اما با ديدن يه ساختمون قديمي بدون هيچ نشونهاي از هتل بودن جا خورديم. و چون اينبار استثنائاً از booking رزورو نكرده بوديم، گفتيم اي دل غافل، اين ايتالياييها سرمون كلاه گذاشتند!
خلاصه يه كم جلوتر رفتيم شايد پلاك اشتباه بوده باشه، اما خبري نبود. از متصدي يه رستوران كوچيك كه شبيه ساندويچيهاي خودمون بود آدرس رو پرسيديم. اونم دوستشو كه يه خانوم ميانسال بود همراهمون فرستاد تا آدرسو بهمون نشون بده. خانومه كه با تبسمش حس آرامش و محبت رو بهمون القا مي كرد بدون اينكه حتي يك كلمه انگليسي بدونه با اشاره خواست تا دنبالش كنيم و اين شد كه همراهمون اومد جلوي همون ساختمون و زنگ زد ولي كسي جواب نداد، بعد متوجه يادداشت كوچيكي شديم كه روي زنگ چسبونده بودن كه به زبان ايتاليايي! بود و يه شماره تلفن داده بود. با اشاره به خانومه گفتيم كه شايد سرنخ ماجرا تو اون ياداشت كوچيك و شماره تلفن روشه. خانومه كه زن مهربون و بامزهاي بود و يه كلمه هم انگليسي بلد نبود با نور فندكش شماره رو خوند و بعد از تو كيفش چندتا موبايل رو زير رو كرد (انگار اونام مثل ما همراه اول و دوم و ... دارن! ) تا موبايل مورد نظرش رو براي تماس بيرون بياره! و بعدم با زحمت فراون و چندين بار روشن كردن فندك تونست شماره رو بخونه و زنگ بزنه. با هم صحبت كردن و به ما با ايما و اشاره و كلي حركت دست به سمت پايين فهموند كه بايد همونجا منتظر وايستيم! البته خودشم طفلك وايساد! خيلي جالبه تو اين سفرها ميبينيد كه آدما بدون اينكه زبون همو بلد باشن ولي همديگرو درك ميكنن و حتي اينقدر مهربانانه كمك مي كنن.
چند دقيقه بعد يه مرد تاس ايتاليايي ميانسال از دور پيداش شد كه دوان دوان ميومد. خودشو صاحب اونجا معرفي كرد و گفت كه هتل همينجاست. از اون خانوم مهربون خداحافظي كرديم و با صاحب هتل وارد ساختمون شديم. گفت من ساعت 6 منتظرتون بودم و چون دير كردين رفتم شام بخورم و ما يادمون اومد كه تو فرمي كه پر كرديم ساعت ورودمونو خواسته بود كه ما هم همين طور تقريبي نوشته بوديم 6.
ازش پرسيديم اينجا واقعا هتله؟! اينجا كه خيلي قديمي و كهنه اس. اونم كه خيلي بهش برخورده بود پاسخ داد نه بابا اين يه ساختمون تاريخيه و اثر باستاني محسوب ميشه! واقها هم ساختمونش تاريخي بود! فكر كنم 100 تا 150 سال قدمت داشت. وقتي وارد شديم معلوم شد طرف كل طبقه اول رو كه 11 تا اتاق داشت برداشته تبديل كرده به يه هتل! راستش تو شهر توريستي فلورانس هتلداري درآمد خوبي داره! مام چون دنبال هتل آپارتمان بوديم اونجا رو انتخاب كرده بوديم. چون تو يه سوييت همه وسايل زندگي وجود داشت.
خلاصه به همون گفت كه اسمش "پيرو" –به كسر ي- است و شماره پاسمون و گرفت و ثبت كرد و گفت كه پول هتل از حسابتون كسر شده – و ما كه ترجيح ميداديم نقدي حساب كنيم ديگه چارهاي نداشتيم- اما بايد 4 يورو بابت ماليات شهرداري بدين. اين پول كه به صورت نقدي گرفته ميشه تو اكثر هتلهاي ايتاليا رايج بود. بعد با كلي حوصله يه نقشه درآورد و تمام نقاط ديدني شهر و برامون توش علامتگذاري كرد. البته گفت چون فردا سهشنبه است موزه اصلي كه مجسمه داوود كار دست ميكل آنژ توش نگهداري ميشه تعطيله و ما ديدن اونو از دست ميديم. هرچند كپي مجسمه تو يه ميدون ديگه هست كه مي تونستيم ببينيم و بعدا فهميديم كه اجازه عكسبرداري هم تو اون موزه نمي دن.
نهايتا از خانومش كه مكزيكي الاصل بود و دخترش كه در و ديوار پر بود از عكساش صحبت كرد و كليد اتاق رو بهمون داد.
انصافاً سوئيت بزرگ و تميزي بود. يه سالن بزرگ با سقف خيلي بلند. ياد كليسا ميافتادي! با پنجره هاي دو لنگه چوبي قديمي و يه تخت بزرگ و ميز و صندلي چوبي، حمام و سرويس، ملافه و حوله هاي تمييز و ماكرو فر. همين براي ما كافي بود. هرچند ديگه غير از booking از جاي ديگه هتل نگرفتيم!
اون شب رو با توجه به اينكه ديروقت بود و مام نمي دونستيم فلورانس تا چه حد ميتونه امن يا نا امن باشه تو خونه مونديم و استراحت كرديم. هرچند وقتي ميومديم ديده بوديم كه مغازه ها همه داشتند مي بستن. 8 شب ديگه همه با سرعت ميرفتن خونه.