به سوي رم:
كلا براي رفتن با قطار از فلورانس به رم سه تا انتخاب داشتيم. اوليش قطار سريع السير بود كه با پرداخت 46 يورو، كل مسير رو حدود يكساعته طي ميكرد. دومي قطار مستقيم بود كه با پرداخت 30 يورو ظرف مدت 1:40 به رم ميرسيديم. نهايتاً انتخاب سوم مسير غير مستقيم بود كه 16 يورو هزينه داشت و اتلاف زماني 4 ساعت و عوض كردن قطار.
با اين وصف ماهم چون هر دو عامل وقت و پول برامون ارزش داشت، راه دوم رو انتخاب كرديم و تصميم گرفتيم كه زيادي هم پولمونو هدر نديم و اين شد كه با قطار ساعت 6:30 صبح راه حل وسط رو انتخاب كرديم و راهي رم شديم. به هر حال همه راه ها به رم خط مي شدند و به همين دليل ما هم همون كله سحر يعني حدود ساعت 6 بود كه تو ايستگاه قطار فلورانس آماده حركت بوديم.
خوشبختانه هم امكان خريد بليط از دستگاه وجود داشت و هم متصدي فروش بليط مشغول فروش بليط بود، كه ما هم از به عادت ايروني ها به دستگاه اعتماد نكرديم و از متصدي بليط رو خريديم. بعد هم با كمك تابلوهاي راهنما و باز هم پرسش از مردي كه از ظاهرش بر ميومد كه خودش از رانندگان قطاره، سكومونو پيدا كرديم.
باز هم تاكيد ميكنيم كه تو ايتاليا معتبر كردن بليط تو دستگاههاي زرد رنگ بيرون قطار بسيار اهميت داره و ما هم چون قبلاً در مورد اهميت اين كار خيلي شنيده بوديم سريع بليطمونو وليد كرديم.
خوشبختانه سر ساعت قطار اومد و ما هم براي سوار شدن واگنهاي وسط رو انتخاب كرديم. چند تا از كوپهها توسط مسافرين خوابآلود پر بود كه ماهم نخواستيم آرامششونو به هم بزنيم. اما خيلي زود يه كوپه خالي پيدا كرديم و سريع پريديم توش. چند دقيقه بعد هم يه خانوم جوون با گرفتن اجازه از ما وارد شد و نشست. كوپه جمعاً 6 تا صندلي داشت كه البته صندليها تختخواب ميشدند كه ما هم براي دقايقي ازين فرصت استفاده كرديم و بگي نگي خوابيديم. هرچند نيم نگاهي هم به مناظر زيباي بيرون قطار داشتيم. اما چون كلاً مسافت زياد نبود قبل از ساعت 8.5 تو ايستگاه مركزي رم بوديم.
با نزديك شدن به شهر رم و ورود به حومه، بزرگي و يجورايي بي سرو تهي شهر بزرگ رم شبيه ساير شهرهاي بزرگ هويدا شد. با خروج از قطار اولين چيزي كه توجهمونو جلب كرد، جمعي از مردان و زنان با لباس محلي بودند كه منتظر قطار تو سكو ايستاده بودند. نفهميديم لباس محلي كدوم شهر ايتاليا بود. البته شايد هم انگليسي يا اسكاتلندي بودند آخه مردا كلاههايي شبيه رابين هود داشتند!
در ايستگاه قطار رم كه به اندازه يه فرودگاه بزرگه، اولش يه كم طول كشيد تا بفهميم كي به كيه! دنبال اطلاعات توريستي گشتيم كه بالاخره با راهنمايي پيرمرد نه چندان خوش اخلاق مسوول i تونستيم اطلاعات توريستي رو پيدا كنيم! تقريباً ديگه نتيجه گرفتيم كه iها بداخلاق و توريست اينفورميشنها اكثراً خوش اخلاقن! نمي دونيم چه سرّي بود! شايدم چون هميشه ما ازشون چيزايي كه بهشون مربوط نبود رو ميپرسيديم خلقشون تنگ ميشد!
با كمي گشتن بالاخره توريست اينفورميشن رو يافتيم! اونجا دو تا خانوم مشغول راهنمايي چند تا توريست بودند. منتظر ايستاديم تا نوبتمون شد. اولش خانومه كه برعكس نتيجه گيري ما خيلي هم خوش برخورد نبود، خيلي كلي فقط آدرس هتلمونو داد و ايستگاههاي مربوطه رو برامون نوشت و داد دستمون. اما وقتي يه نقشه خواستيم از زير دستش يه نقشه كوچيك كه بيشتر هم شامل منطقه مركزي شهر ميشد رو بهمون داد. رو ميزشون يه كاغذ چسبونده بودند كهRoma Pass نداريم. كه ظاهراً كارت توريستي شهر رم بود كه تخفيفهاي خوب و ويژهاي براي بازديد اماكن توريستي و استفاده از وسايل حمل و نقل داشت. بنابراين به ناچار ما هم مجبور شديم يه كارت براي تردد درون شهري بگيريم و چون دو روز اونجا اقامت داشتيم براي دو روز كارت حمل و نقل درون شهري گرفتيم كه هر كدوم 4 يورو براي هر روز قيمت داشت. كه براي دو روز هر دومون 16 يورو شد.
روي ميز خانومه نوشته بود كه بليط واتيكان هم 26 يورو هست و اگر اينجا بخريم نيازي به ايستادن در صف طولاني واتيكان رو نداريم. ما هم بعد از كمي استخاره ترغيب شديم كه اونجا بليط رو بخريم. اما وقتي ازش درخواست دو تا بليط براي واتيكان رو كرديم تازه دهن باز كرد و دلش اومد كه بگه از خوش شانسيتون امروز موزه واتيكان مجانيه و اگه زود بجنبين تا شب براي ديدنش وقت دارين! مام كلي ذوق كرديم و دعاش كرديم كه بهمون گفت. بعداً فهميديم كه اون روز روز جهانيه موزه بوده! (27 سپتامبر) ولي كلا موزه واتيكان هميشه در آخرين يكشنبه هر ماه مجانيه. البته فقط 9 تا 14. كه بليط فروشيشم تا 12.5 بيشتر باز نيست.
شبكه مترو تو رم مثل تهران، شامل دو خط اصلي هست، كه نقطه تقاطعشون همون ايستگاه مركزيه قطاره. ما پس دنبال كردن تابلوهاي راهنما و كلي بالا و پايين و چپ و راست رفتن تو ايستگاه بالاخره سكوي مورد نظرمون رو پيدا كرديم البته تو اين وسط يه زوج مسن انگليسي زبان با حال هم سر راهمون قرار گرفتند و ازشون آدرس پرسيديم. و سوار قطار شديم. وقتي تو ايستگاه مورد نظر پياده شديم بايد قطارمون رو عوض مي كرديم. در واقع بايد يه نوع ديگه ترن سوار ميشديم كه ايستگاهش هم بيرون مترو بود. يه چيزي شبيه قطار درون شهري يا تراموا. اين قطار با ترنهاي مترو زمين تا آسمون فرق داشت. انگار يادگار دوران جنگ جهاني دوم بود! يعني هم واگناش عتيقه بود و هم مسير ريلش كه در و ديوار ايستگاهها رو تا جا داشت با اسپري خط خطي كرده بودند. هتلمون اين بار كمي با مركز شهر فاصله داشت.
در ايستگاه مورد نظر با چيزي حدود 150 متر پياده روي، هتلمون رو كه يه كمپ بزرگ 4 ستاره بود پيدا كرديم. چون ساعت تازه حدود 10 بود طبيعتاً اتاقهامونو تحويل ندادند و خانوم متصدي پذيرش فقط ساكهامونو تحويل گرفت و تو اتاقي كه مخصوص اينكار بود گذاشت. ما هم كه مي خواستيم هرچه زودتر به واتيكان برسيم و اون روز رو از دست نديم به سرعت و با راهنمايي رزرويشن هتل و نقشه راهنمايي كه بهمون داد و بنحوي جالب مسير هاي جاهاي ديدني مهم رو از طريق مترو، تراموا و اتوبوس علامتگذاري كرده بود راهي شديم. اول ميخواستيم با اتوبوس بريم كه شهرو هم ببينيم ولي وقتي چند دقيقه منتظر اومدن اتوبوس تو اون آفتاب گرم شديم و خبري نشد تصميممون عوض شد و با مترو راهي شديم.
وقتي تو ايستگاه Ottaviano خط A از قطار پياده شديم و بيرون اومديم سيل جمعيتي كه به يك سمت ميرفت مسير واتيكان رو بهمون نشون ميداد. تو اين مسير هم تور ليدرهاي خوش اخلاق با پيشنهادهاي استثنايي كه فقط يكبار در تاريخ تكرار ميشه سر راهتونو ميگيرن و بهتون پيشنهاد ميكنن كه مسير 7 كيلومتري موزه واتيكان رو براتون مو به مو توضيح بدن! اين راهنماهاي خوش اخلاق از 30 تا 50 يورو براي يك روز ازتون ميگيرن (به جز بليط ورودي) و تا در مورد تك تك سوراخ سمبههاي واتيكان شير فهمتون نكنن، دست ور دار نيستند! البته گرفتن راهنما اين مزيت رو داره كه از وايستادن تو صف مثل بقيه مراجعين خلاص ميشيد ولي در عوض بايد كلي زير آفتاب داغ رم وايستيد تا به توضيحات تموم نشدني ليدرها در مورد محوطه و حياط و ... گوش بديد! ما كه ترجيح داديم در مورد هر چيزي كه برامون جالبه بعداً تو اينترنت بخونيم يا به توضيحات بروشورها بسنده كنيم!
با ورود به محوطه حياط اصلي كليساي واتيكان، عظمت گنبد كليسا خودش رو به آدم نشون ميده. محوطه بزرگ حياط و صندليهايي كه براي مراسم چيده بودند هم در نوع خودش جلب بود. ميدان اصلي واتيكان به نام سن پيتر (St. Peter's) بسيار بزرگ كه به هرحال واسه خودش كشوريه و دورش در هر دو طرف؛ دو راهرو يا دالان نيم دايره است كه به دو ساختمان موازي هم ختم ميشن و اين دو به يك دالان عمود هستند كه اين در اصل شروع خود كليسا است. از بالاي كليسا وقتي رو به شرق رم، يعني رو به ميدان بزرگ مي ايستي، اين دو راسته ساختمان و دو نيم دايره دالان ها درست مثل دو تا دست از آرنج است كه انگار روي زمين گذاشته شده و داره از يه چيزي محافظت ميكنه كه مثلا ميشه نماد وسط ميدان رو در نظر گرفت. انتهاي كليسا سمت چپ، يه جاييه كه عكس، مجسمه يا حداقل اسمي از پاپ ها از گذشته تا الان وجود داره. روي يك سنگ روي ديوار اسم همه پاپ ها نوشته شده است.
ساختن اين كليسا ۲۰۰ سال بطول انجاميده (بله ۲۰۰ سال!) آنهم زير دست هنرمنداني مانند: رافائل، ميكل آنژ و فونتانا. در امتداد يك دالان بزرگ، اتاقهايي هست كه پيكر همه پاپ هاي فقيد را در آنها به خاك سپرده اند. هر پاپ را در يك غرفه به خاك سپرده اند و مجسمه اي هم به شكل او و به حالت خوابيده روي قبرش گذاشته اند، همه بجز پاپ ژان پل دوم كه مجسمه اي ندارد و جلوي قبرش تعداد زيادي از پيروانش نشسته اند و مشغول مناجاتند.
از اينكه بدون ويزا و حتي كنترل پاسمون وارد يه كشور ديگه شده بوديم حس بسيار جالبي داشتيم! از قرار براي ورود به واتيكان نبايد هيچ جاي بدن برهنه باشه. يعني شلوارك و لباس هاي لختي ممنوعه! براي همين قبل از ورود دخترها و پسرها با هرچي كه داشتند خودشونو ميپوشوندن! دستفروشها روسريهاي ارزون قيمت با نام رم و واتيكان داشتند كه دخترها اونو مثل لنگ به كمرشون يا مثل شنل به شونشون ميبستند. ما كه خدا رو شكر مشكلي نداشتيم و راحت رد شديم.
البته دم در بايد از يه دستگاه فلزياب هم عبور ميكرديم. محوطه هم از حياط نسبتا بزرگي تشكيل شده بود كه پر از صندلي بود و احتمالا در مراسم رسمي مورد استفاده قرار مي گرفت.
اما با ورود به كليسا به يكباره اين همه عظمت و جلال و جبروت آدم رو مبهوت ميكنه! زيبايي طرح و رنگ و مجسمههاي زيبا و طلاكاريهاي سقف و محراب و ... اينقدر زيباست كه ما هرگز در هيچ كليسا و مسجدي نديده بوديم!
براي اولين بار در مقابل هنر غير ايراني سر تسليم فرود آورديم و فهميديم كه هنر نه فقط نزد ايرانيان است و بس. كلاً مجبور شديم كمي از غرور و ملي گراييمون رو كاهش بديم! راستش نميشه در مقابل اون همه زيبايي بيتفاوت بود. يكي دو ساعتي تو كليسا چرخ زديم و چپ و راست با نقش و نگارهاي منحصر به فردش عكس انداختيم. داخل كليسا نيز موزه اي ديگه قرار داره كه البته اون ديگه مجاني نبود و بايد 6 يورو ميداديم. خلاصه پس از ساعتي گشت و گذار بالاخره مجبور بوديم دل بكنيم و زودتر به ديدن موزه واتيكان بريم تا هم برسيم 7 كيلومتر موزه رو تا عصر ببينيم هم تخفيف 100%اي رو از دست نديم!
در مورد نحوه رسيدن به موزه از چندتا نگهبان سووال كرديم. گفتند بايد از محوطه كليساي واتيكان خارج بشيد و دوباره از در بيرون بريد و اينبار بعد از طي كردن حصار اصلي از درب موزه وارد بشيد. كه ما هم در طي مسير بازم از چندتا دختر آلماني به جهت اطمينان آدرس رو پرسيديم، اما آخرش جاي تشكر وقتي از معدود واژه هاي آلماني كه مي دونستيم يعني چوز استفاده كرديم، يكم چپ چپ نگامون كردند!!! بابا مگه مجبوري چيزي رو كه بلد نيستي، استفاده كني؟! بالاخره مسير رو ادامه داديم و به همان سمت حركت كرديم.
با توجه به مطالعات قبليمون و رايگان بودن بازديد انتظار يه صف چند كيلومتري رو داشتيم اما خوشبختانه با يه صف 40-50 نفري روبرو شديم و خيلي سريع تونستيم وارد بشيم. خوشبختانه موزه واتيكان اينقدر بزرگه كه هزاران توريست رو در خودش به راحتي مي بلعه! اونم با اون نظم جالب صفهاي موزه هاي اروپا كه واقعا براي هر ايراني اصيلي عبرت آموزه!
بعد از ورود به موزه و عبور از محوطه اون ابتدا وارد سالني دراز و طولاني شديم كه هزاران هزار مجسمه آنتيك رم باستان در اون چيده شده بودند. همون سالن به تنهايي خوراك 10 ها موزه رو تامين ميكرد. تعداد مجسمهها به قدري زياد بود كه ديگه حتي تدابير امنيتي هم وجود نداشت. فقط همينطور هزاران مجسمه ريز و درشت رو، رو طاقچهها چيده بودند!
بعد از عبور از اون سالن وارد حياطي نسبتا بزرگ شديم كه يه مجسمه از كره زمين وسطش بود.
بعد وارد سالن هاي بعدي شديم كه همه تو در تو بودند و هر سالني دكوراسيون مخصوص به خودش رو داشت. تو اين وسط كلي توريست رنگ و وارنگ هم مشغول گشت و گذار بودند و جالبتر اونكه برخي از اونها گوشي هايي داشتند كه با وسواس به توضيحات توريستي گوش مي دادن.
زيبايي در و ديوارها و نقاشيهاي روي سقف كه مملو از طلاكاري و قابهاي زيبا و پردههاي رنگي و مجسمههاي كوچيك بزرگ بود، اينقدر زياد بود كه ما ديگه حتي از عكس گرفتن خسته شده بوديم. در انتهاي روز ميشه گفت ديگه از زيبايي، نقاشي، طلاكاري، كندهكاري، مجسمه و هر چيز زيبا و آنتيكي حالمون بهم ميخورد! اينو واقعاً ميگيم. واتيكان اينقدر اجناس عتيقه و زيبا و قديمي داره، و اينقدر تعداد در اونجا زياده كه واقعا آدم رو يجورايي كلافه ميكنه! (البته نه ديگه اينقدر بي ذوق) ما ديگه فقط ميديديم و سريع رد ميشديم. همه چيز بينظير بود، همه چيز در نهايت زيبايي! هرچند وقتي بعداً لوور رو ديديم! تازه فهميديم واتيكان در مقابل عظمت لوور چيز خاصي نبوده. چون تو واتيكان همه چيز بود، زياد هم بود. حتي هر مجسمه پيش پا افتادهاي رو اونجا نگهداري ميكردند. ولي فرق لوور با واتيكان در اين بود كه توي لوور از هر چيزي بهترينش رو داشتند. تك تك مجسمههاشون تك بودند. و هر شي زيبايي كه اونجا بود تو نوع خوش بينظير يا كم نظير بود. همه چيز خاص بود!
جلوي ايستگاه تراموا شاممون رو كه شامل يك عدد ساندويچ دونر كباب مشدي بود به قيمت 3.5 يورو خريديم. جالب اين بود كه نوشابه قوطي 1.5 يورو و نوشابه تو بطري پلاستيكي 2 يورو قيمت داشت. قبلا تو آلمان ديده بوديم كه قوطيهاي نوشابه رو به قيمت 0.25 سنت ازتون پس ميگرفتن براي بازيافت. تو تبليغاتشون هم همه جا اين قضيه كه بطري فلزي براتون به صرفه هست ديده ميشد. اين هم يه نكته مثبت ديگه براي طرفداران محيط زيست!
برخورد رستوراندار ترك با ما خيلي دوستانه بود. اول فكر كرد كه ما تركيم ولي بعد كه فهميد ايراني هستيم هم باز برخوردش خوب بود. البته نون خالي رو كه براي صبحانه خريديم رو به قيمت دونهاي 0.5 يورو حساب كرد. چه كنيم چاره اي نبود و نمي شد بي نون صبحونه خورد، چون تو خيابون هاي اطراف نتونستيم فروشگاه يا نونوايي پيدا كنيم.
در مسير برگشت درست جلوي هتلمون فروشگاه كارفور رو كشف كرديم و اين شد كه يكم ميوه و ساير خوراكي ها خريديم. جالب اونكه سيب سرخ با كيفيت عالي در حدود كيلويي 1 تا 1.5 يورو در مي اومد كه فكر نكنيم خيلي با قيمت هاي تهرون فرق بكنن! درنهايت حدود ساعت 6 بود كه به هتلمون رسيديم. اتاقمون كه يه كانكس ثابت ويلايي زيبا و بسيار لوكس بود رو تحويل گرفتيم و با ون رو بازي كه هر چند دقيقه يكبار مسافرا رو به داخل محوطه باغ مانند كمپ ميبرد به محوطه اصلي رفتيم. اون شب اصلا نفهميديم چهطور دوش گرفتيم و كي خوابيديم. چون واقعا خيلي خسته بوديم!
اينم فايل پي دي اف سفرنامه واتيكان:
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/vatican.pdf
صبح روز بعد پس از ترك خواب، برنامه روز دوم سفر در رم را كه بسيار فشرده هم بود مرور كرديم. چون برنامه رو از كولسئوم (Coliseum) شروع ميكرديم به ايستگاه Colosseo رفتيم. وقتي از ايستگاه مترو خارج شديم به يكباره با عظمت ديوارهاي اين بناي قديمي روبرو شديم.
اين ساختمان يكي از نمادهاي اصلي شهر رم هست و همه ما بارها بارها اون رو تو فيلمها و عكسها ديديم. يه صف طويل و طولاني جلوي درب اصلي تشكيل شده بود. مام توي صف ايستاديم و همزمان عكس گرفتن از زواياي مختلف رو شروع كرديم.
اين وسط چند نفري هم با پوشيدن لباس هاي باستاني رومي با توريستها عكس يادگاري مينداختند.
نكته جالب تو ايتاليا اينه كه شما هميشه ميتونيد چند تا ايراني تو مكانهاي تاريخي پيدا كنيد. اين براي ما توي رم و فلورانس و پيزا خيلي اتفاق افتاد. ايرانيها رو هميشه مي تونستيد از خطوط چهره يا با شنيدن فارسي حرف زدنشون، يا نگاه آشناشون پيدا كنيد. گاهي خودشون جلو ميومدن و باهات حرف ميزدن. گاهي هم سعي ميكردن نگاه آشناشون رو مخفي كنن و گاهي هم مجبور بودي بدون اينكه بروز بدي زبونشونو ميفهمي به مكالمهشون گوش بدي! (آخه كي مي تونه حدس بزنه وقتي وسط يه شهر غريب پر اين همه خارجي زبوننفهم داره، با زبون سليس فارسي و با خيال راحت، در مورد جزئيات آخرين مهمونيش توضيح ميده، يه بنده خدايي پيدا بشه كه يكي دو متر اون ور تر نشسته و كاملا ميفهمه اون چي داره ميگه!)
خلاصه پس از طي كردن يه صف طولاني براي خريد بليط بالاخره بعد از 20 دقيقه تونستيم بليط 12 يورويي مجموعه رو بخريم كه مثل ساير نقاط توريستي ايتاليا تخفيفات دانشجويي نداشت. بعد هم به دنبال بقيه توريستها از كلي پله بالا رفتيم و تا به طبقات بالايي ورزشگاه رسيديم. بعد از كنار رفتن توريستهايي كه براي عكس گرفتن تو محوطه بالايي تجمع كرده بودند، با ديدن استاديوم، واقعاً حيرت كرديم. راستش وسط مجموعه هيچ چيز جالبي براي نمايش نداشت. سكوها عمدتا از بين رفته بودند و محوطه اصلي وسط استاديوم ريزش كرده بود. راستش هرچي سعي كرديم با اين مجموعه ارتباط برقرار كنيم نشد! واقعا كولسئوم فقط از بيرون زيباست و داخلش چيزي براي ديدن نداره. فقط اينكه ميدوني اينجا خيلي قدمت داره و باستانيه! هرچند در هر صورت آدم دوست داره حداقل يه بار اونو ببينه ولي ما وقتي بيرون اومديم واقعاً احساس ميكرديم ارزش اين همه صف وايستادن و 12 يورو وروديه رو نداشته. آدم حسرت ميخوره كه اونا چطور از خرابههاي يه سلاخخونه اينهمه پول در ميارن و ما تخت جمشيد رو با اون عظمتش زير باد و بارون رها كرديم. تنها نكته قابل توجه اين مجموعه، نماي زيباي شهر از از بالاي آن است كه بيشتر ا زبقيه چيزها به چشم مياد.
در هر حال بعد ا ز20 دقيقه و گرفتن چند تا عكس چيز خاصي براي ديدن نمونده بود براي همين سريع پايين اومديم و اين بار در مسير خيابوني كه به شهادت نقشه بيشترين آثار باستاني تو اون بود حركت كرديم. جسته و گريخته، اينجا و اونجا ويرانههاي آثار باستاني ديده ميشد. تابش آفتاب شديد رم يه كم كلافمون كرده بود.
با ادامه دادن مسير خيابون Dei Fori Imperiali به ميدون ونيز رسيديم. ساختمون مرمري بزرگ و سفيد رنگ Monumento Vittorio Emanuele با عظمت مجسمه هاش جذبمون كرد.
ظاهراً اين بناي يادبود براي ويكتور امانوئل دوم اولين پادشاه ايتاليا بعد از اتحاد ساخته شده كه مقبره يك سرباز گمنام هم با يك آتش ابدي در اونجا قرار داره كه از شهداي جنگ جهاني اول بوده. اين شهيد گمنام از بين 11 شهيد ديگه توسط زني كه تنها فرزندش رو در جنگ جهاني اول از دست داده بوده انتخاب شده.
جالب اينه كه وقتي از درب اصليش وارد حياط ميشي نگهبانهاش خيلي مراقبتند كه روي پله ها نشيني تا خداي نكرده به شهيد گمنامشون بياحترامي نشه.
مجسمهاي كه سوار اسبه ويكتور امانوئل دومه و دو تا الهه پيروزي كه سوار دو تا ارابه چهاراسبه هستند دو طرف بنا قرار داشتند. اين الهه پيروزي با ارابه چهار اسبه رو خيلي جاها ديديم. رو دروازه براندنبرگ برلين و رو دروازه تريومف تو پاريس و بعضي جاهاي ديگه.
ما از پله ها بالا رفتيم و از پلكان پشتي وارد ساختمون شديم. اما خودمون رو داخل يك كليساي زيبا يافتيم. ظاهراً يه كليسا درست چسبيده به اون بنا وجود داره.
داخل موزه اصلي، آثار مربوط به تاريخ اروپا خصوصاً ايتاليا وجود داشت. همه چي حتي لباسهاي گاري بالدي هم اونجا نگهداري ميشد.
منظره زيبايي از ميدونهاي اطراف رو ميشد از بالاي بالكن كليسا ديد.
قبل از ادامه مسير كنار ساختمون موزه جايي كه توريستهاي ديگه براي استراحت نشسته بودند نشستيم تا ساندويچهايي كه همراه داشتيم رو بخوريم. نكته جالبش اين بود كه خيلي سريع 30-40 تا كبوتر و گنجشك دورمون جمع شدن. اصلا هم نمي ترسيدن. به هم تنه ميزدن تا سهم بيشتري گيرشون بياد!
مشهور است كه اگر سكهاي داخل حوض بيندازيد و آرزو كنيد دوباره به رم برمي گرديد. براي همين حوض پر از سكههاي چند سنتي بود. به اين خاطر تو فضاي بسيار كوچيك جلوي حوضچه صدها نفر كيب تا كيب نشسته يا وايستاده بودند و هر از چندگاهي يكي پيدا مي شد و از پشت سرش سكه اي تو حوض مي انداخت.
وقتي از كوچه كناري ميدان قصد خروج كرديم از مردي هنرمند كه مشغول ساخت مجسمههاي زيبا با سيم بود قيمت پرسيديم. جالب اينكه خيلي سريع تشخيص داد كه ايراني هستيم و تلاش كرد چند لمه فارسياي رو كه بلد بود به ياد بياره! گفت كه يه كم فارسي بلده. در آخر هم با اينكه ازش چيزي نخريديم جمله خواهش ميكنم رو خيلي زيبا ادا كرد.
دركل ايتالياييها مردم خيلي خونگرمي هستند و يه جورايي هم شبيه خودمون هستند، حتي از نظر بينظمي و قانون شكنيهاشون.
بازهم از كوچه پس كوچهها مسيرمون رو ادامه داديم. اينبار براي استفاده از دستشويي رايگان وارد مك دونالد شديم كه البته يه بستني خوشمزه به قيمت 1.1 يورو هم خورديم.
آخرين مكاني كه براي بازديد اون روز مدنظر داشتيم، پلههاي اسپانيايي بود. جايي كه ميدون كوچكي در كنار حدود 100-150 پله قرار داشت. روي اين پلهها هم صدها دختر و پسر با لباسهاي رنگارنگشون زير آفتاب نشسته بودند.
كمي اونجا كه فضاي نسبتا با حالي داشت استراحت كرديم و بعد به سمت هتل با كمك خط مترو راه افتاديم.پرواز فردا صبحمون به مقصد پاريس از چيامپينو شهر كوچكي نزديك رم بود. چون پرواز ساعت 6.30 صبح بود و ما بايد 4.30 فرودگاه ميبوديم از قبل تصميم گرفته بوديم كه همون شبانه به چيامپينو بريم كه فردا صبح زود مشكلي نداشته باشيم. برا ي همين به ايستگاه قطار مركزي رفتيم و با قطار مسير 15 دقيقهاي تا اونجا رو با يه بليط 1.6 يورويي طي كرديم. البته در ايستگاه بازهم مجبور شديم براي پيدا كردن سكو سوال كنيم چون اين ايستگاه، اولين ايستگاه بعد از رم به يه شهر ديگه بود كه تو اسم قطار ديده نميشد. مثلا قطار تهران-قزوين كه سر راهش تو كرج ايستگاه داشته باشه.
وقتي تو چيامپينو پياده شديم در حاليكه هوا تاريك شده بود با پرسش از تنها خانمي كه اونجا بود در امتداد تنها خيابون موجود راه افتاديم. هنوز 50 متر نرفته بوديم كه تابلو هتل رو ديديم و وارد شديم. وارد كه شديم فهميديم يه هاستل هست نه هتل! خانمي كه رسپشن هتل بود يه اتاق 4 تا تخت داشت رو دربست بهمون داد. كيفيت متوسط بود و براي ما كه فقط ميخواستيم يه نصف شب بخوابيم كافي. خانومه كه خيلي انگليسي بلد نبود به ما دو تا ژتون براي صبحانه داد اما وقتي گفتيم فردا صبح اونجا نيستيم و متوجه شديم براي اينترنت بايد دو يورو بپردازيم، ازش خواهش كرديم كه صبحانه رو با اينترنت عوض كنه! كه اونهم قبول كرد. بعد هم ازش خواستيم كه 4.30 صبح برامون آژانس بگيره. اونهم گفت مشكلي نيست و 4.30 ماشين دم در منتظرمونه.
ساعت 4.30 صبح به جهت ترسي كه از جاموندن پرواز داشتيم، از هتلمون خارج شديم و خوشبختانه هنوز از در هتل خارج نشده بوديم كه تو همون تاريكي چراغهاي ماشيني روشن شد و به سمت ما اومد. خوشبختانه خانم رسپشن هتل ( كه احتمالا مالك هتل هم باشه) به قولش عمل كرده بود و ماشينو برامون رزرو كرده بود. تا فرودگاه مسافت زيادي نبود ولي راننده 25 يورو درخواست كرد و وقتي ما عنوان كرديم كه اون خانوم قيمت تاكسي فرودگاه رو 20 يورو گفته، جواب داد كه اون قيمت روزه نه الان كه نصف شبه و خلاصه ما هم ديگه چيزي نگفتيم.
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://sheida59.persiangig.com/document/rome.pdf