ثبت خاطرات شما معرفی به دوستان

وين-اتريش - شيما و علي - 1391/01/30
شرح خاطره :

روز دوم اقامتمون تو وين عزم و جزم كرديم كه ديگه كل رينگ مركزي يا همون شهر قديمي رو يكجا بازديد كنيم و خوشبختانه چون هتلمون نزديك رينگ مركزي بود پياده راه افتاديم. رينگ وين خياباني است كه منطقه يك اين شهر را از ديگر مناطق جدا مي كند. وين قديم همين منطقه يك بوده و جايي كه امروز رينگ وين قرار دارد باروي اطراف شهر بوده است. با گسترش شهر، بارو تخريب مي شود و خيابان كنوني جاي آن را مي گيرد. اشراف ساختمان هاي گران قيمتي در دو طرف اين خيابان مي سازند و به تدريج به يكي از باشكوه‌ترين خيابان‌هاي اروپا تبديل مي شود. بيشتر آن ساختمان ها حالا به هتل هاي گران قيمت تبديل شده اند.

اولش گفتيم يه چرخي با تراموا دور حلقه مركزي بزنيم تا يه ديد كلي از منطقه دستمون بياد اما متاسفانه جهت برعكس رفتيم و از رينگ خارج شديم. خيابونها و ساختمونها تو وين نظم خاصي دارن. بيشتر خيابونهاي مسكوني كه ما ديديم همه ساختمونهاش يكدست بودند. فرضاً همه آپارتمانها سه طبقه يا چهار طبقه بودند، حتي نماي ظاهريشون هم مشابه بود.

جهت اشتباه تراموا ما رو به مناطق مسكوني شهر برد. اين شد كه رفت و برگشتمون يه 20 دقيقه‌اي طول كشيد. بعدش با كمك نقشه در جهت نزديكترين بناي تاريخي كه كليساي تاريخي كيزرگرافت نام داشت رفتيم.

http://s3.picofile.com/file/7499124729/011.jpg

انصافا كليساي بزرگ و قشنگي بود كه مثل همه كليساهاي اروپايي پر از مجسمه و نقش و نگار بود.

http://s1.picofile.com/file/7499125264/014.jpg

با ادامه دادن مسير به پشت ساختمون پارلمان رسيديم كه ساختمونهاي زيبايي اونجا بودند. يكيش همين ساختمون Rathaus يا همون شهرداري بود.

http://s3.picofile.com/file/7499125799/025.jpg

البته بعدا فهميديم، تموم شهرت و زيبايي ساختمون تو بناي جلوي پارلمانه كه خوشبختانه در بازديد عصرگاهيمون، اونو هم از دست نداديم.

بعدش راهي ميدون موزه شديم.

http://s3.picofile.com/file/7499127197/055.jpg

چهار طرفش 4 ساختمون موزه بود و از قرار با پرداخت حدود 28 يورو مي‌شد هر چهار موزه رو يكجا ديد. يه محوطه بزرگ سرسبز داشت كه كمي اونجا استراحت كرديم.

http://s1.picofile.com/file/7499126020/041.jpg

اما راستش نه وقت ديدن موزه رو داشتيم و نه ديگه حسش بود چرا كه ديدن موزه‌هاي لوور و واتيكان توقعمونو خيلي بالا برده بود.

http://s3.picofile.com/file/7499126234/043.jpg

اين شد كه بيشتر محوطه اطراف رو برانداز كرده و به ديدن تصاويري كه از چشمي‌هاي كانتينترهاي زرد رنگ كنار موزه (يه چيزي شبيه شهر فرنگ درست كرده بودند!)، اشياء داخل رو نشون مي داد بسنده كرديم.http://s1.picofile.com/file/7499126983/054.jpg

توي اين دريچه ها نگاه مي كردي و تمام اشياي داخل موزه رو با يه فيلم و موسيقي نشون ميدادند!
http://s1.picofile.com/file/7499128381/061.jpg
روي ساختمون موزه پر از مجسمه هاي زيبا بود، وقتي بيشتر دقت كرديم متوجه شديم كه هركدومون يه زوج معروف رو نشون ميدن، مثلا زوح داخل عكس زير فاوست و هلن هستند!
http://s3.picofile.com/file/7499127418/057.jpg

اروس و سايكي
http://s1.picofile.com/file/7499127739/058.jpg
از اونجا با چند قدم پياده‌روي راهي مجموعه كاخهاي هافبرگ Hofburg شديم كه به واقع علاوه بر بناي زيبا، محوطه بسيار سرسبز و مفرحي داشت.http://s3.picofile.com/file/7499128602/066.jpg
قصري كه ساختنش 700 سال طول كشيده و هرگز به پايان نرسيده است. در حال حاضر موزه هاي "مردم شناسي"، "آلات موسيقي"، "اشياء يافته شده در افسوس تركيه" و موزه‌ي "اسلحه" در آن قرار دارند. موزه "جواهرات" وين هم همانجاست. از آنجاييكه هاپسبورگ‌ها بر كشورهاي مختلفي حكمراني مي كرده اند، مجموعه ي كاملي از جواهرات اروپا را مي شود در اين موزه ديد.  هرچند به جهت تعمييرات مثل خيلي ديگر از اماكن ديدني وين، با روكش هايي پوشيده شده بود و گرفتن عكس هاي زيبا رو دشوار كرده بود. اما وسط ميدون مجسمه‌هاي زيبايي بود كه مورد استقبال توريست‌ها واقع مي شد. http://s3.picofile.com/file/7499127953/059.jpg
درست در همين زمان يكدفعه صداي موسيقي و مارش نظامي اومد و بعدش گروهي نظامي با يونيفورم‌هاي خوشرنگ و بسيار منظم وارد ميدون شدند و شروع به اجراي مارش نظامي يا سرود ملي كردند و توجه توريست ها رو به خودشون جلب كردند. http://s3.picofile.com/file/7499129565/080.jpg
آبخوري كنار خيابون
http://s1.picofile.com/file/7499129137/073.jpg
از اونجا به بعد در حاليكه ديگه ظهر شده بود و كم كم داشتيم خسته مي شديم مسير مونو ادادمه داديم.
http://s1.picofile.com/file/7499129244/074.jpg
و پس از موزه سي سي، به كوچه مقابل رفتيم.
http://s1.picofile.com/file/7499130321/093.jpg
براي اينكه دستخالي وين رو ترك نكرده باشيم در مغازه‌هاي محدود اطراف دنبال خريد يادگاري شهر افتاديم تا ويترين خونمون از يادگاري اين كشور محروم نمونه و اين شد كه نهايتا با بازاريابي گرم 2 خانوم فروشنده پير، يك بشقاب كوچك با نقش سي سي و البته آرم وين خريديم.
http://s1.picofile.com/file/7499130963/094.jpg
اين سي سي هم كه عكسشو همه جا در وين مي بينيد براي خودش ماجراهايي داشته. ملكه اليزابت اتريش و مجارستان (1838 تا 1898) كه ظاهراً در زمان خودش زن بسيار زيبايي بوده. زيبايي طبيعي البته چون در اون زمان اصلا رسم نبوده كه آرايش كنند.

File:Erzsebet kiralyne photo 1867.jpg

با قد 172 سانت و وزن 50 كيلو و دور كمر 50 سانت! اينا رو همشو تو ويكي پديا نوشته بودا! و خيلي هم اهل سفر بوده. و در اون زمان به تناسب اندامش خيلي اهميت ميداده حتي توي قصر براي خودش سالن بدنسازي و سونا و ... داشته!

File:Winterhalter Elisabeth.jpg

موهاش به قدري بلند و پرپشت بوده كه هميشه از سنگيني موهاش شكايت مي‌كرده! اونها رو چندلا مي بافته و  رسيدن به موها و اندامش روزانه ساعتها وقتشو مي‌گرفته! اون گل سرهاي ستاره اي كه روي موهاش هست، از الماس بوده و خيلي معروفند، تو وين و هرجا ميرفتي ميديديشون.

اين خانم اينقدر به زيبايي اهميت ميداده كه از سن 32 سالگي به بعد ديگه اجازه نميده عكسشو بكشن يا ازش عكس بگيرن تا هميشه همينطور جوون تو اذهان بمونه. الانم تو اينترنت سرچ كنين تمام عكسهاش مربوط به دوره جوونيشه. تنها يكي دو تا عكس از زمان پيريش هست.

البته خيلي هم اهل ادبيات و يادگيري زبان‌هاي مختلف و شعر و ... بوده. خلاصه شخصيت قابل بررسي‌اي داشته به طوري كه بارها از زندگيش فيلم و كتاب و ... درآوردن. اما اين خانم زيبا با اين همه كمالات زندگي در عين حال دردناكي داشته. 4 تا بچه داشته. بچه اولش در سن دوسالگي مرده بوده و تنها پسرش در سن سي سالگي خودكشي مي‌كنه! خودش هم در سن 60 سالگي توسط يه آنارشيست و با ضربه چاقو به قتل مي‌رسه.

خيلي به زندگينامه اين ملكه‌ها علاقمند شدم. جالبه كه تو هر كشوري كه رفتيم و از هر ملكه اي كه خوشمون ميومد تو اينترنت سرچ مي‌كرديم متوجه مي‌شديم چقدر بدبخت بوده! درحالي كه ما هميشه فكر مي‌كنيم اگه مثل ملكه‌ها زندگي كنيم خوشبختيم و اين برامون يه مثال شده. چون پادشاهها كه درگير مسايل مختلف حكومتي و سياسي هستند و طبعاً خيلي بهشون خوش نمي‌گذره ولي آدم هميشه فكر مي‌كنه اون ملكه‌ها و شاهزاده‌هاي دور و بر چه كيفي مي‌كردن و چه زندگي خوب و راحتي داشتند ولي وقتي تو عمق زندگيشون ميري مي‌بيني كه واقعاً خيلي بدبخت و تنها بودن.

در ادامه پلكان معروف آلبرتينا در موزه آلبرتينا را بالارفتيم.

http://s3.picofile.com/file/7499131612/101.jpg

http://s3.picofile.com/file/7499132147/109.jpg

و از اونجا هم به خيابون بسيار زيباي كارنتنر (Karntner) وارد شديم. چپ و راست پرشده بود از فروشگاههايي با اجناس ماركدار و رستورانها و كافه هاي خيابوني.

http://s3.picofile.com/file/7499133010/110.jpg

با ادامه دادن مسير و در حاليكه مزاحمت چند بچه موجب شده بود تا مردي كه با رنگ كردن خودش به صورت مجسمه تكدي كنه، عصباني بشه رو با دقت تماشا كرديم و بعدش به سراغ كليساي وين يا سنت استفان كه بيشترين بازديد كننده را در مركز شهر داره رفتيم.

http://s1.picofile.com/file/7499135264/139.jpg

http://s3.picofile.com/file/7499133652/120.jpg

بنايي بلند و نتراشيده كه البته هنوز مورد استفاده قرار ميگيرد و برج بلندي دارد كه بايد 3.5 يورو بدي و از 300 پله اش نفس زنون بالا بري.

http://s3.picofile.com/file/7499133973/124.jpg

راستش اولش خيلي سخته به خصوص اينكه دوار و تنگ شبيه پله هاي عالي قاپو هستند و تعداد زيادش و مواجهه با ساير توريست‌ها كه دارن پايين ميان آدمو گيج ميكنه. اما وقتي بالا مي‌رسي ديگه همه چيو فراموش مي كني و از پنجره هاي 4 طرفش ميتوني كل شهر وين رو از بالا تماشا كني.

http://s3.picofile.com/file/7499134301/130.jpg

بعد از كمي تفرج در بالاي برج قصد پايين اومدن كرديم كه البته اونم خودش حكايتي داره. مي گن در سرداب اين ساختمون گورههاي دستجمعي مردمي كه چندصد سال قبل در شيوع طاعون مردن و همونجا دفن شدن اما ما راستش حسشو نداشتيم كه اونجا هم بريم. يه كم هم ترسيديم كه يه ميكروب ازون موقع زنده مونده باشه و عدل نصيب ما بشه، حالا بيا و درستش كن!

http://s3.picofile.com/file/7499134943/133.jpg

عصر پس از اونكه يه‌خورده ناپرهيزي كرده و سيب زميني سرخ كرده در مك دونالد خورديم. جالبه وقتي كه تو مك دونالد بوديم يه دختر چادري ديديم! آدم فكرشو هم نمي تونه بكنه كه تو اون محيط يكي چادر سرش كنه! خيلي جالب بود.

http://s3.picofile.com/file/7499129993/085.jpg

يكم انرژي گرفته و اينبار با مترو راهي ساختمونهاي سازمان ملل شديم. مقر سازمان ملل در وين، در سال ۱۹۷۹ ساخته شده و از نظر اهميت، سومين رتبه را در جهان دارد. سازمان ملل در بخشي از وين واقع شده كه به آن Donauinse  يا  Danube Island گفته مي شود. چونكه وسط جزيره اي بين دوشاخه رود قرار داره.

اين مجموعه كه از مركز شهر يكم فاصله دارد، سازمان ها و دفاتر متعددي را در بر مي گيرد. به عنوان مثال سازمان توسعه صنعتي يا همون يونيدو، سازمان انرژي اتمي، و... در اين مجموعه قرار دارند. ساختمان سازمان ملل متعلق به اتريش است و سازمان ملل متحد آن را از اتريش اجاره كرده، البته به بهايي سمبليك: يك يورو در سال! خلاصه وقتي اونجا رسيديم خواستيم بدون اعتنا وارد دروازه ورودي بشيم اما نگهبان جلمونو گرفت و گفت بازديد فقط تا ساعت 2 ظهر و اونم با ليدر تور امكان پذيره!

http://s3.picofile.com/file/7499135806/145.jpg

اين يادبود قربانيان مواد مخدره.

http://s1.picofile.com/file/7499135478/144.jpg

در ادامه به سراغ پارك شهر رفتيم كه نزديك همونجا بود و محوطش نسبتا بزرگ بود. اما برخلاف تصور چرخ و فلكش خيلي كوچيكتر از انتظارمون بود.

http://s3.picofile.com/file/7499136234/153.jpg

يكم بازي هاي هيجان آور شبيه ساير شهر بازي ها هم داشت و البته نكته جالب دستگاههايي بود كه نيم يورو مي انداختي و بعدش با فشار دادن شاسي سعي مي كردي سكه هاي داخل رو مال خود كني. يه يارو داشت به سبك مشابه بعضي دوستان! با مشت و لگد دستگاه را وادار مي كرد تا تعداد بيشتري سكه بندازه كه به نظر معامله پرسودي ميومد!

حوالي غروب راستش خسته تر از اون بوديم كه ناي راه رفتن داشته باشيم. اين شد كه ترجيح داديم با تراموا يه گشتي تو شهر بزنيم اما ساعتي بعد جلوي باغ زيبايي كه تراموا ايستاد پياده شديم. اينجا يادبود موزارت بود. موتزارت ده سال آخر عمر كوتاهش (37 سال) را در وين گذرانده است و در وين هم در گذشته. اما آرامگاه او دقيقا معلوم نيست.

http://s1.picofile.com/file/7499136555/159.jpg

موزه ي هنرهاي زيبا را كه به آثار باروك و رنسانس اختصاص دارد هم همونجاست. در اين موزه كارهاي روبنس، تينتورتو، وان دايك، تي سين و... را مي شود ديد.

http://s1.picofile.com/file/7499136983/160.jpg

باغ پروانه ها كه ما دير رسيديم و بسته بود ولي بيرونش هم محيط زيبايي داشت. توي اون سوله شيشه‌اي پروانه‌ها آزادانه پرواز مي‌كردند! 

http://s1.picofile.com/file/7499137204/162.jpg

دوباره سوار تراموا شديم و به گردش ادامه داديم كه رسيديم به ساختمون پارلمان و سريع پياده شديم و غروب آفتاب رو اونجا بوديم و كلي عكس گرفتيم.

http://s1.picofile.com/file/7499137739/173.jpg
اينم تراموا خط رينگ وين
http://s1.picofile.com/file/7499137953/188.jpg
بعدش نوبت ساختمون اپرا بود كه چشم انداز زيبايي داشت.
http://s1.picofile.com/file/7499138381/194.jpg
بگذريم از اينكه تو منطقه رينگ چندين زن و مرد محترمانه مراجعه مي كردند و در خواست فروش بليط اپرا رو داشتند. جلوي ساختمون اپرا هم چادرهاي بزرگ سيرك زده شده بود كه به تبعش جمعيت زيادي تو اونجا در رفت و اومد بودند. اولش به سرمون زد كه اگه بشه شبمونو با سيرك به پايان ببريم. اما بعد چون ديديم تا 10.30 شب طول ميكشه و ما هنوز ساكمونو براي مقصدنهايي نبستيم قيدشو زديم و با دقايقي گشت و گذار به هتل برگشتيم.
http://s3.picofile.com/file/7499138167/191.jpg
شب كه آخرين شب اقامتمون تو اروپا بود با آخرين گشت و گذارها در لابي هتل و وداع با سفري بياد ماندني همراه شد. در لابي هتل با اينترنت آخرين سرچ هامونو انجام داديم و البته نيم نگاهي هم به رفتار ساير مسافرها داشتيم.

قبرستان مركزي وين Zentralfriedhof هم يكي ديگر از مكان هاي ديدني وين است كه ما فرصت نكرديم برويم... مقبره ي بتهوون، شوبرت، برامس، كارل كراوس و... اونجاست.  از ديگر جاهايي كه فرصت نشد ببينيم كاخ "شون برون" Schönbrunn است. "شون برون" قصر ييلاقي هاپسبورگ‌ها در اطراف وين بوده كه با گسترش وين بخشي از شهر شده است. اين قصر ۱۴۰۰ اتاق دارد كه ۴۰ اتاق آن براي بازديد عموم در نظر گرفته شده است.

 

صبح يكم زودتر از خواب بيدار شديم و براي صبحانه پايين رفتيم. براي صبحانه نفري 4.5 يورو پرداختيم. راستش صبحونه اش بد نبود ولي متاسفانه تخم مرغ سرو نمي شد و بايد با كره و مربا و پنير و مخلفات، سر و ته قضيه رو هم مياورديم!

Photos of Meininger Hotel Wien Downtown Franz, Vienna

نهايتاً قبل از ساعت 9 از هتل خارج شديم و از اونجاييكه براي رفتن به فرودگاه 2 راه وجود داشت كه اوليش اتوبوس با پرداخت 7 يورو و دومي ترن سريع السير مستقيم با نام (City Airport Train) CAT بود، راه دوم كه مطمئن تر و راحتتر بود رو انتخاب كرده و راهي شديم.

فرودگاه وين فرودگاه بسيار بزرگ و مدرني به حساب مي ياد كه نظم خاصي هم داره. با عبور از گيت بازرسي عملاً مهر بر ويزاي شينگنمون خورد و از خاك اتحاديه اروپا خارج شديم.

اين بار هم مقصد اوليه مسكو بود، شهر زيبايي كه بدمون نمي اومد توقف چند روزه اي هم اونجا داشته باشيم اما چون گرفتن ويزاش خودش يه داستان ديگه داره فعلا قيدشو زديم. ( البته يكيمون قبلا يه سفر 8 روز به مسكو رو هم تجربه كرده كه خاطرات اون رو هم تو وبلاگمون گذاشتيم!).

http://s3.picofile.com/file/7499138602/DSC03696.jpg

غروب چند ساعتي در سالن ترانزيت مسكو منظر شديم كه با توجه با اينترنت مجانيش خيلي هم سخت نگذشت. گشت و گذار در فري شاپ مسكو هم چندان بدك نيست، هرچند قيمتاش قابل تصور ما نيست! مثلا قيمت عروسكهاي ماتروشكا حتي كوچكترين سايزش يه چيزي حدود 400-500 هزار تومن در ميومد! ولي خيلي خوشگل بودن!

Matryoshka

"ماتريوشكا يا عروسك تودرتوي روسي، مجموعه‌اي از عروسك‌هاي كوچك‌شونده است كه به ترتيب داخل ديگري قرار مي‌گيرد. ماتروشكا عروسك‌هاي چوبي درون‌تهي معروف روسي است كه از چوب درخت زيرفون (كُپ) و در تعداد ۵ يا بيشتر يا كمتر و به صورت تو در تو با تزيينات و رنگ آميزي متنوعي ساخته مي‌شود . ماتروشكا از اواخر سدهٔ نوزده ميلادي به عنوان نماد و هديه يادگاري روسيه درآمده‌است. واژهٔ «ماتروشكا» برگرفته از اسم‌هاي روسي ماتريونا (Matryona) و ماتريوشا (Matriosha) است كه براي دختران روس به كار مي‌رود. حرف «ك» در ماتروشكا، «ك» تصغير است." منبع ويكي پديا

نهايتا بازم صف ايراني ها و بي نظميشون از نيم ساعت قبل از پرواز مارو به ياد نظم هاي مثال زدني صف‌هاي چند هزار نفره شهرهاي اروپايي انداخت! جالبه ايرانيهايي كه حتي مقيم اروپا بودند رو مي‌ديدي كه ميان نرم نرم مي‌زنن وسط صف! من نمي‌دونم اين چه سريه ما ايرانيها اينجوري هستيم. وقتي حتي به يه صف هزار نفري مي‌رسيم سعي مي‌كنيم از نفر آخري جلو بزنيم! خب بنده خدا تو كه بايد 4 ساعت وايستي خب اين يه نفرم روش، حداقل شخصيت خودتو حفظ كن. متاسفانه ما فكر مي‌كنيم از يه نفرم جلو بزنيم خوبه! يكي جلو ميفتيم! اما به هر حال اينكه با همه خستگي ها داشتيم به وطن برمي گشتيم حس خوبي داشتيم.

تو راه با دو تا دختر ايراني آشنا شديم كه هر دو از روسيه ميومدن. يكي گيتاريست بود و هر سال 6 ماه رو در سن پترزبورگ به سر مي‌برد و دومي ليدر تور بود كه تو روسيه درس خونده بود. جالبه كه دومي تو هواپيما با يه پيرزن روسي كه همسر يه مرد ايراني بود دوست شد و تا خود ايران بغل گوش ما باهاش روسي و ايراني بلغور كرد، خلاصه ما كه از خستگي در حال موت بوديم نتونستيم تو هواپيما هم بخوابيم!

در پايان ممنون كه در طول اين سفرنامه 1۹ روزه ما رو همراهي كرديد! هرچند كه 6 ماه طول كشيد تا تمومش كنيم! اما يادآوري خاطراتش بعد از اين همه مدّت هم برامون شيرين و خاطره انگيز بود. به اميد سفرهاي بيشتر و سفرنامه‌هاي قشنگتر از ما و شما! در تماس باشيد!
 
اينم لينك فايل پي دي اف متن كامل با عكس ها: