ثبت خاطرات شما معرفی به دوستان

برزيل - آرش نورآقايي - 1388/01/01
شرح خاطره :

شنبه ۱ فروردين ۱۳۸۸

امروز از «سائوپائولو» به «ايگوآسو» آمديم. جايي كه آبشارهاي زيبايش زبانزد است.

اين دو شهر كاملا با هم متفاوت هستند. سائوپائولو (به معناي پائولوي قديس) يك كلان‌شهر و ايگوآسو (به معناي آب‌هاي بزرگ) يك شهر كوچك است. سائوپائولو ناامن و ايگوآسو امن (براي گردشگران) به نظر مي‌رسند. در سائوپائولو اتومبيل‌هايي كه پول بانك‌ها را جابه‌جا مي‌كنند، زره پوش‌هايي به رنگ زرد هستند و پليسي كه نزديك درب بانك مي‌ايستد، دستش را بر روي ماشه كلت كمري‌اش گذاشته و هر آن آماده شليك است.

امروز كه از سائوپائولو به سمت فرودگاه مي‌آمديم، متوجه حلبي‌آبادهايي شديم كه مردم فقير در آن‌ها جاي داشتند. به قول راهنما، يكي از مشكلات برزيل اين است كه فاصله طبقاتي ميان فقير و ثروتمند بسيار زياد است.

برزيلي‌ها كند كار مي‌كنند و كمي گيج به نظر مي‌رسند. در اين كشور كه شمالي‌هايش فقيرتر از جنوبي‌هايش هستند، از همه گونه مليتي ديده مي‌شود. لبناني، ارمني، ايتاليايي، ژاپني،…

سائوپائولو شهر ايتاليايي‌هاست. قهوه‌ي اسپرسو اين‌جا بي‌نظير است. مردم كوچه و بازار انگليسي نمي‌دانند. اين‌جا درخت زياد دارد.

هنوز نفهميدم، برزيلي به چه كسي مي‌گويند، اين‌ها همه‌اشان از يك كشور ديگر به اين‌جا كوچ كرده‌اند. فكر كنم براي ديدن برزيلي بايد به شمال اين كشور سفر كنم، اما نه در اين سفر…

 

يكشنبه ۲ فروردين ۱۳۸۸

امروز طبيعت برزيل را ديدم. ناتوان از توصيفم.

به عكس‌ها http://picasaweb.google.com/nooraghayee/BRAZIL رجوع كنيد و خودتان ناتواني من را تصديق كنيد.

اما اتفاق ديگري كه افتاد اين بود كه براي اولين مرتبه سوار هليكوپتر شدم و يكي از عجايب طبيعت را از بالا به نظاره نشستم.

 

 

سه شنبه ۴ فروردين ۱۳۸۸

امروز به «ريو دو ژانيرو» آمديم.

حالا در ساحل ريو نشسته‌ام و از اينترنت wireless رايگاني كه در تمام ساحل پر مي‌زند، استفاده مي‌كنم و قهوه اسپرسو برزيلي را مزه مي‌كنم. همين اينترنت در هتلي كه در آن اقامت داريم، روزانه ۲۵ دلار هزينه برمي‌دارد، ولي فقط ۵۰ متر از هتل دور شدم و اينترنت رايگان در اختيار دارم. ظاهرا در همه جاي دنيا، تضادهاي عجيب وجود دارد.

ريو شهر زنده‌اي است، من را به ياد بيروت مي‌اندازد. روبرويم دختران و پسران فوتبال ساحلي بازي مي‌كنند. كنار دستم مردمان بر روي صندلي‌ها و دور ميزها نشسته‌اند و گپ مي‌زنند و مي‌نوشند.

پشت سرم، اتومبيل‌ها در حركتند و ورزشكاران مي‌دوند.

در اين نزديكي نوازندگان دوره گرد مي‌نوازند، هوا خوب است و چشم‌انداز بي‌نظير.

 

 

 براي ديدن عكس‌هاي بيش‌تر به آدرس زير مراجعه كنيد:

http://picasaweb.google.com/nooraghayee/BRAZIL

 

سه شنبه ۴ فروردين ۱۳۸۸

وقتي داشتم مطلب قبلي را مي‌نوشتم، اين دو پسربچه به سراغم آمدند و اصرار داشتند كه از آن‌ها آدامس بخرم (جداي از اين قضيه، شايد باورتان نشود كه گاهي چقدر شباهت بين ايران و برزيل مي‌بينم). من از اصرار نيم‌ساعته آنان جان به در بردم، اما اين عكس را گرفتم.

نكته: بين اين دو نفر، كامپيوتر من روشن است، صفحه سايتم باز است و عكس‌ها و متن قبلي (زيري)، ديده مي‌شوند.

 

 

چهارشنبه ۵ فروردين ۱۳۸۸

نمي‌دانم چند شهر در دنيا وجود دارند كه همچون «ريو دو ژانيرو» آدم را افسون مي‌كنند. من شانس اين را داشته‌ام كه چند تا از اين شهرها را ببينم. ژنو، بيروت، شيان و اين آخري، ريو، براي من يك آشناي دور هستند كه گويي معبودي و معشوقي در آن‌ها دارم. ناشناخته و در هاله‌اي از ابهام شيرين.

در همه‌ي اين شهرها، همه‌ي چهره‌ها آشنايند، همه‌ي ميوه‌ها شيرينند، همه‌ي صبح‌ها آرامند، همه‌ي خريدها خوبند، همه‌ي درختان حالشان خوب است. در همه‌ي اين شهرها گريه‌ي آدم‌ها تلخ نيست.

اين‌جا، ريو، مكان‌هاي بدتر از بدترين‌هاي دنيا دارد و بهتر از بهترين‌هاي دنيا. از فرودگاه كه به سمت شهر بيايي، اول از همه حلبي‌آبادها و زاغه‌نشين‌ها را مي‌بيني، اما در كنار ساحل شهر، همه‌ي پسربچه‌ها، انگار خود رونالدو هستند كه پا به توپ مي‌دوند. و ما مي‌دانيم كه بزرگترين فوتباليست‌هاي برزيلي از همين حلبي‌آباد‌ها بيرون آمده‌اند. از نزديك بزرگترين ورزشگاه فوتبال جهان كه رد مي‌شوي، هنوز صداي سكوت ۱۸۸۰۰۰ تماشاگر برزيلي در زمان شكست برزيل از پاراگوئه در فينال جام جهاني سال ۱۹۵۰ به گوش مي‌رسد و اين در حالي است كه اين‌جا سرزمين كارناول‌هاي شاد شاد سامباست.

اين‌جا، كارتن خواب روبروي هتل ۵ ستاره مي‌خوابد. اين جا زني پستانش را در مي‌آورد، آن را در دهان كودكش مي‌گذارد، در همان حال در خيابان راه مي‌رود و با موبايلش حرف مي‌زند. اين‌جا مردم زير باران راه مي‌روند، حتي مي‌دوند، نه براي فرار و نه در پي قرار. مي‌دوند، چون در حال دويدن بودند كه باران شروع شد، چيزي عوض نشده و آن‌ها باز مي‌دوند.

اين‌جا دريا خيلي آواز مي‌خواند و كبوترها خيلي غذا گيرشان مي‌آيد. اما اين‌جا «كٍراك» ارزان است، بسته‌اي ۵۰۰ تومان.

من اين جا كسي را مي‌شناسم. نمي‌دانم كيست. هست، پيدايش نمي‌كنم. نيست، حالا شايد در شهر ديگري است كه همچون ريو افسانه دارد و افسون مي‌كند.

اين‌جا آدم عاشق مي‌شود، چنان كه در ساعت ۳ نيمه شب بيدار مي‌شوي و براي عكاسي از طلوع خورشيد در ساعت ۶ بيدار مي‌ماني. اين‌جا آدم عاشقي‌اش را تقسيم مي‌كند، چنان‌كه به تير دروازه فوتبال ساحلي تكيه مي‌دهي و براي دوستانت حديث دل‌فريبي معشوقي را مي‌گويي كه نمي‌داني‌اش، كه نمي‌شناسي‌اش.

 

 

جمعه ۷ فروردين ۱۳۸۸

تجربه ديروز من از ريو، توصيف كردني نيست. اما براي اين‌كه بدانيد چه حسي داشتم، تصوير بالا بهترين توصيف است.

اين عكس را در هنگامي كه همه‌ي مسافران در حال رقص و شادماني بودند، از دكل قايقي گرفتم كه ما را به يك جزيره‌ مي‌برد. جزيره‌اي كه گويي قطعه‌اي بود جدا شده از نا كجا آباد. نا كجا آبادي به دور از مكافات‌هاي دنياي خاكي.

در اسطوره‌هاي مصري و يوناني، رفتن به دنياي ديگر، با سوار شدن بر قايق و گذشتن از رود‌ و درياست. در آن‌ اسطوره‌ها، قايق به دنياي زيرين (دنياي مردگان) مي‌رود. شايد قايق ما هم ما را به چنان دنيايي برده بود، اما آن‌چه كه من حس كردم، همان تصوير بالاست.

امروز هم براي ديدار از نماد شهر «ريو دو ژانيرو» رفتيم:

 

 

جمعه ۷ فروردين ۱۳۸۸

فردا ريو و برزيل را ترك خواهم كرد. شايد دوباره برگردم، براي ديدن آمازون و ديدار از سرخپوست‌ها.

 

 

 

جمعه ۷ فروردين ۱۳۸۸

ديشب با همه‌ي مسافران براي صرف شام و ديدار از رقص «سامبا» رفتيم. مراسم بسيار هيجان انگيز بود. اما…

حالا و در آخرين لحظاتي كه در كشور برزيل به سر مي‌بريم، مي‌خواهم چند مطلب را برايتان بنويسم.

۱- ديروز كه سر ميز صبحانه حاضر شدم، يكي از خانم‌هاي مسافر كه به تنهايي به اين سفر آمده، برايم تعريف كرد كه: “دو مرتبه، يك بار در ساعت ۹ شب قبل و يك مرتبه در ساعت ۶ صبح امروز، توسط چند جوان (بي‌خانمان‌هاي برزيلي) مورد تهاجم واقع شده است”. آن‌ها به سوي او آمده بودند و پرسيده بودند، ساعت چند است و بعد كه متوجه شده بودند او برزيلي نيست و غريبه است، قصد دوربين عكاسي و احتمالا پول‌هايش را كردند. ماجرا در هر دو مرتبه به خير گذشت. اين داستان را براي اين تعريف كردم كه ريو و برزيل را بهتر بشناسيد و در ادامه بگويم كه اين ماجرا هم جزيي از همه‌ي زيبايي‌ها و زشتي‌هاي اين شهر و اين كشور است.

۲- ديشب كه براي ديدن رقص سامبا رفتيم، حال و هواي نمايش را بسيار شبيه به آن‌چه در چين و سنگاپور و مالزي اجرا مي‌شود، يافتم. اين‌ها گردشگران را براي ديدار از هنرشان دعوت مي‌كنند. در اين‌گونه سالن‌هاي نمايش معمولا از كشورهاي مختلف حضور دارند. ديشب به غير از گردشگراني از كشور ما كه بيشترين جمعيت را تشكيل مي‌دادند از كشورهاي چين، پاراگوئه، ايتاليا، آلمان، استراليا، سوئيس، آمريكا، اسرائيل، هند و … هم بودند. مجري برنامه به زبان هر كشوري به گردشگران خوشامد گفت و موزيكي از هر كشوري پخش كرد و يك نفر از همان كشور را فراخواند تا همزمان با پخش موزيك، براي ديگران آواز بخواند. موزيك ايران را نداشتند. با اين حال يك نفر رفت و ” گل سنگم” را خواند.

۳- ديروز كه به جزيره رفته بوديم، ساحل آن‌قدر وسيع بود كه زنان ايراني مي‌توانستند دور از نگاه مردها، تني به آب بزنند، اما هيچ يك از خانم‌ها شنا نكرد. اين موضوع جالب است، چرا كه ايراني‌ها از كشورشان بيرون مي‌روند تا كمي از آزادي ديگر مردمان دنيا را در آن سوي مرزهاي سياسي و جغرافيايي درك كنند و از آن بهره ببرند. اما گاهي هنوز حصارهاي ذهني ما با ماست.

۴- احساس خوب‌تري به شغلم به عنوان راهنماي گردشگري پيدا كردم (بيش‌تر از قبل). اين خشنودي مضاعف به خاطر اين نيست كه مي‌توانم (رايگان) سفر كنم، بلكه به اين خاطر است كه يك راهنما، به دور از موطن مالوف خود، در سرزمين‌هاي دور و در مكان‌هايي كه برايش تازگي دارند، در ميان آدميان نا آشنا، مي‌بايستي مسائل ناشناخته را براي خود و ديگران، حل و فصل كند. شگفتي اين همه، به من احساس خوشبختي مي‌بخشد.

 

 

همه‌ي عكس‌هاي سفر برزيل را در آدرس زير ببينيد:

http://picasaweb.google.co.uk/nooraghayee/BRAZIL

 

 

پنجشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۸۸

در مورد برزيل در اين چند وقت چند متن نوشته‌ام. اما اين يكي سفرنامه است. براي اين‌كه مي‌دانستم دوستان بسياري هستند كه قبلا مطالب مربوط به برزيل را خوانده‌اند، كوشش كرده‌ام كه در اين سفرنامه مطلب تكراري ننويسم.

 

سعي مي‌كنم به ياد بياورم قبل از رفتن به سفر برزيل، چه چيزي از اين كشور مي‌دانستم. احتمالا مي‌دانستم كه پايتختش «برزيليا»ست و شهري دارد به نام «ريو دو ژانيرو» كه عكس‌هاي مجسمه‌ مسيحش را بارها ديده بودم. يادم مي‌آيد فيلمي هم به نام «شهر خدا» درباره اين كشور تماشا كرده بودم، فيلم جالب و هيجان‌انگيزي بود. حتي مي‌دانستم كه قهوه‌ي برزيلي معروف است. نمونه‌اي از رقص سامباي برزيلي را نيز در سفري كه در سال ۲۰۰۲ به سوئيس داشتم، ديده بودم. از برنامه‌هاي «راز بقا»ي تلويزيون هم بارها نام جنگل‌هاي آمازون به گوشم خورده بود.
و در مورد فوتبال، بايد بگويم كه خاطره فوتبال برزيل را از زماني كه بچه‌اي هفت هشت ساله بودم در ذهن دارم. به غير از نام‌هاي آشناي پله و زيكو و دكتر سوكراتس كه اسطوره‌هاي فوتبال دهه‌هاي پيش‌ بودند، يادم هست كه آن ‌زمان‌ها يك نوع كارت‌هاي بازي وجود داشت كه اطلاعات تيم ملي فوتبال كشورهاي مختلفي را كه به جام جهاني رسيده بودند، در خود داشت. آرزوي هر يك از ما بچه‌ها كه به بازي با اين نوع كارت‌ها علاقه نشان مي‌داديم اين بود كه كارت كشورهاي آلمان و ايتاليا و آرژانتين و برزيل را كه بيش‌ترين گل زده و بيش‌ترين حضور در جام جهاني را داشتند، در دست داشته باشيم تا با آن‌ها بتوانيم برنده بازي باشيم. در اين ميان كسي كه دارنده كارت برزيل بود، بيش‌تر افتخار مي‌كرد و از پيش، خودش را برنده بازي مي‌دانست. اما همين آقاي برنده، موقعي كه در برابر كارت «كامرون» كه كمترين گل خورده‌ را داشت، قرار مي‌گرفت، به خود مي‌لرزيد. چرا كه ممكن بود به جاي اين‌كه از بيش‌ترين گل زده بپرسند، كمترين گل خورده مورد سوال باشد.
اين تضاد، حالا كه برزيل را ديده‌ام برايم معني خاصي پيدا كرده است.

ما يك گروه ۱۸ نفري بوديم  كه تنها از سه شهر «سائوپائولو»، «ايگو‌آسو» و «ريو دو ژانيرو» ديدار كرديم. بنابراين تنها بخش بسيار اندكي از شگفتي‌هاي طبيعي و فرهنگي اين بزرگترين كشور منطقه استوايي را درك كرديم، اندكي كه خود بسيار بود.
سفر ما به برزيل دقيقا بعد از اتمام فصل پرمسافر (نمي‌توان گفت كه فصل كم‌مسافر آغاز شده بود، چرا كه low season برزيل از ماه مي تا سپتامبر است)، در اوايل بهار خودمان و پاييز برزيل آغاز شد و ۱۱ روز به طول انجاميد. براي اطلاع بد نيست بدانيم كه High season يا همان فصل پرمسافر برزيل، از دسامبر تا مارچ (تقريبا معادل با فصل زمستان ايران و تابستان برزيل) است. در اين زمان هم گردشگران خارجي بسياري به اين كشور وارد مي‌شوند و هم خود برزيلي‌ها در اين ايام در كشورشان سفر مي‌كنند (تعطيلات مدارس از نيمه‌هاي دسامبر شروع مي‌شود و تا وقت كارناول‌ كه معمولا در فوريه است، ادامه دارد).

گروه ما در قالب يك تور، در تاريخ ۲۹ اسفند سال ۱۳۸۷ و در ساعت ۱۹:۰۰ به وقت برزيل، به شهر سائوپائولو وارد شد (اختلاف ساعت برزيل با ايران قبل از تغيير ساعت  ۶:۳۰ و بعد از آن، ۷:۳۰ است).
در فرودگاه بخشي از دلارهايي را كه به همراه داشتيم به واحد پول برزيل، REAL تبديل كرديم. ارزش REAL تقريبا نصف دلار است، به اين معني كه هر ۲ رئال برابر با ۱ دلار است. اگرچه هزينه‌ها در برزيل از آمريكاي شمالي و بخش‌هايي از اروپا ارزان‌تر است، اما هم‌چنان كه بزرگترين كشور آمريكاي جنوبي به شمار مي‌رود، گرانترين آن‌ها هم هست.
حتما متوجه شباهت بين رئال و ريال خودمان شده‌ايد و اين مربوط مي‌شود به داستان ريال. در واقع «ريال» از واژه اسپانيايي REAL گرفته شده كه نام سكه نقره‌اي رايج در آن سرزمين بود و به معني «شاهي» است. اين سكه از سال ۱۴۹۷ م. تا ۱۸۷۰ م. در مستعمرات اسپانيا و نيز آمريكاي جنوبي ضرب مي‌شد. در سال ۱۵۱۵ م. (۹۲۰ ه. ق.) پرتغالي‌ها، به فرماندهي آلبو كرك، جزيرۀ هرمز در خليج فارس را تصاحب كردند. بار ديگر كه هرمز به ايران پيوست و شاه عباس آن را از چنگ پرتغالي‌ها در آورد، پرتغال جزء متصرفات اسپانيا شد و هنگامي كه ايران با اسپانيا آغاز به داد و ستد كرد، ريال اسپانيايي در ايران شناخته شد و هنوز واحد پول رايج در كشورمان است.

بعد از اجراي تشريفات گمركي و خروج از فرودگاه سائوپائولو، با همراهي راهنماي محلي كه به استقبالمان آمده بود، سوار بر اتوبوسي شديم كه ما را به هتل محل اقامت انتقال مي‌داد.
برنامه‌هاي گردشي ما از روز بعد آغاز شد. اما كمي درباره‌ي سائوپائولو:
نمي‌توان در مورد سائوپائو لب به سخن گشود و از صفت تفضيلي استفاده نكرد. بزرگترين شهر صنعتي برزيل، بيشترين جمعيت با انواع مختلف نژادها را داراست. در اين شهر از ژاپني گرفته تا لبناني و سوريه‌اي و ارمني و اروپايي با هم زندگي مي‌كنند. سائوپائولو همان‌طور كه پرترددترين بندر برزيل است، بهترين موزه‌ها هم را در خود جاي داده است، و از طرفي بيشترين محله‌هاي فقيرنشين هم در همين شهر پراكنده‌اند.

هنگامي كه برنامه گشت ما براي ديدار از جاذبه‌‌هاي سائوپائولو آغاز شد، خيلي زود طعم عدم امنيت، ترافيك و فاصله شديد طبقاتي حاكم بر اين شهر را احساس كرديم. راهنماي محلي خيلي مراقب بود كه جيب‌بر‌هاي احتمالي در مواقعي كه براي ديدار سايت‌ها، خارج از اتوبوس بوديم، به ما نزديك نشوند. آن‌قدر عدم امنيت وجود داشت كه در بخشي از نقاط شهر، ساختمان‌هاي اداري و اماكن فرهنگي از قبيل سينما‌ها تخليه شده بودند و به جاي ديگري انتقال پيدا كرده بودند.
در مسير، متوجه افراد فقير و محله‌هاي فقيرنشين شديم كه تقريبا در همه‌ي نقاط شهر پراكنده بودند و راهنماي ما سعي داشت كه اين موضوع را به عنوان يك معضل بزرگ كشور برزيل معرفي كند.
ديدار ما از قلب شهر، يعني بخش praca da se با نام ادبي «ميدان كليساي جامع» و اطراف آن بود. از كليساي جامع زيباي آن با سبك معماري باروك بازديد كرديم و همچنين به موزه آمريكاي لاتين رفتيم. در نزديكي درب ورودي اين موزه، مجسمه‌اي از نيم‌تنه سيمون بوليوار، فرمانده انقلابي و سياستمدار ونزوئلايي وجود داشت. در داخل موزه صنايع دستي، آلات موسيقي و پوشاك مردم كشورهاي آمريكاي لاتين به نمايش در آمده بود. عكس‌هاي چه‌گوارا و فيدل كاسترو نيز بر ديوار موزه خودنمايي مي‌كرد.
ما همچنين از پارك بزرگ داخل شهر كه محلي براي ورزش شهروندان سائوپائولو بود، بازديد كوتاهي انجام داديم.
بعد از گشت نيم روزي و در بعد از ظهر همان روز كه با چند تن از مسافران براي قدم زدن به اطراف هتل رفته بوديم، متوجه اتومبيل‌هايي به رنگ زرد شدم كه بي‌شباهت به زره‌پوش‌هاي جنگي نبودند. به زودي دانستم كه اين اتومبيل‌ها، پول‌هاي بانك‌ها را جابه‌جا مي‌كنند و پليس‌هاي مسلحي كه در هنگام انتقال پول، نزديك درب بانك مي‌ايستند، انگشتشان بر روي ماشه و هر آن آماده‌ي شليك است.

روز سومي كه در برزيل بوديم، مراسم سال نو را به همراه تمام ايراني‌هايي كه در آن هتل بودند و تعدادشان به ۴۵ نفر مي‌رسيد، در ساعت ۸:۴۳ صبح به وقت برزيل و در محل صرف صبحانه برگزار كرديم. هنگام خواندن دعاي تحويل سال و شادباش گفتن‌ها و روبوسي‌هاي معمول، كاركنان هتل و مهماناني كه از كشورهاي ديگر در هتل حضور داشتند، با تعجب به ما نگاه مي‌كردند. يكي از مسافران ما به تمام آن‌ها شيريني تعارف كرد و برايشان توضيح داد كه سال نوي ايراني، آغاز شده است.
بعد از ترك «سائوپائولو» به «ايگو‌اسو» رفتيم. ايگوآسو در استان PARANA واقع شده و با كشورهاي پاراگوئه و آرژانتين هم‌مرز است. اين شهر را به خاطر آبشارهايش و با نام
FOZ DO IGUACU مي‌شناسند. وجود ۲۷۵ آبشار منحصر به فرد كه در پهنايي معادل ۳ كيلومتر و ارتفاعي برابر با ۸۰ متر در چشم‌اندازي باورنكردني به نمايش درآمده‌اند، باعث شده تا مجموعه اين آبشارها از «ويكتوريا» وسيع‌تر و از «نياگارا» بلندتر و از هر آبشار ديگري در دنيا زيباتر باشند.
هزارها سال قبل از اين‌كه اين آبشارها توسط اروپائيان كشف شود، اين منطقه مكان مقدس به خاك‌سپاري براي بومي‌هايي بود كه به صورت قبيله‌‌اي در اين اطراف زندگي مي‌كردند. آبشارها در سال ۱۵۴۱ ميلادي توسط Don Alvaro Nunez  كشف شد و با اين‌كه او نام
Saltos Do Santa Maria را بر روي آن‌ها نهاد، اما روح قبيله حافظ نام شد و واژه «ايگوآسو» به معناي «آب‌هاي بزرگ» تا همين امروز باقي ماند.
آبشارهاي ايگوآسو به عنوان ميراث طبيعي در سال ۱۹۸۶ به فهرست ميراث جهاني يونسكو اضافه شد. اين آبشارها به صورت غير مساوي در دو كشور آرژانتين و برزيل وسعت يافته‌اند و از اين ميان، آرژانتين سهم بيش‌تري را به خود اختصاص داده است. اما در هر دو كشور، پارك‌هاي ملي با درختان انبوه و حيات وحش كم‌نظير، در اطراف آبشارها ديده مي‌شوند كه فرصت اجراي برنامه‌هاي طبيعت‌گردي و ماجراجويانه را براي گردشگران فراهم مي‌كنند. به همين خاطر، ديدار از آبشارها، صخره‌نوردي، قايق سواري در امواج خروشان، پياده‌روي در جنگل و … در برنامه‌ريزي تورها گنجانده مي‌شود.
ما، هم فرصت اين را يافتيم كه دل به آب بسپاريم و با قايق به زير چند تايي از اين آبشارها برويم و لطافت و هيجان آب‌هاي بزرگ را تجربه كنيم، و هم از باغ پرندگان ايگوآسو و گونه‌هاي بسيار زيباي طوطي و توكانو و … بازديد كنيم.
هنگامي كه بعد از صرف نهار، قدم زنان به آبشارها نزديك شديم و خود را در ميان منظره‌اي يافتيم كه آسمانش به غايت آبي بود و آبشارهايش به غايت سفيد و تنها صداي حاكم بر محيط، غرّش هيجان‌انگيز آب بود. ناخود‌آگاه در خشكي، احساس تر شدن كرديم و من دانستم كه در اين لحظه، هر كسي تنها، آرام و زيبا در دلش مهربان است و خود را خوشبخت احساس مي‌كند.
اين هيجان ديدار و روبوسي با آبشارها را با نگاهي به آن‌ها از بالا و سوار بر هليكوپتر، به نهايت رسانديم و ديديم كه چه زيباست اين چگالي نفس‌گير عشقبازي جنگل و آب.

ايگوآسو معروفيتي ديگر هم دارد و آن به خاطر سدّ ITAIPU است كه بزرگترين سد هيدروالكتريك دنياست. اين سد ۸ كيلومتر طول دارد و ۶۵ طبقه بلندايش است و با اين عظمتي كه دارد، ۲۲ درصد انرژي مصرفي برزيل و ۹۰ درصد انرژي مصرفي پاراگوئه را تامين مي‌كند.
بنابراين در اين شهر هم يكي از عجايب طبيعت و هم يكي از عجايب ساخته دست بشر ديده مي‌شوند، ولي اين نكته هم نبايد فراموش شود، ساخت اين سدّ، رخسار جنوب برزيل را براي هميشه تغيير داده است و اين نكته‌اي است كه دوستداران محيط زيست با آن به راحتي كنار نمي‌آيند.

ايگوآسو و خاطره به ياد ماندني‌اش را براي درك تجربه‌اي كه در «ريو دو ژانيرو» منتظرمان بود، ترك كرديم. هنگامي كه هواپيما براي نشستن در باند فرودگاه اين شهر بنا نهاده شده بر كرانه‌ي اقيانوس اطلس (آتلانتيك)، آماده مي‌شد، ديدم كه چقدر سبز است و باورم شد كه همان است كه بلندي‌هاي كله‌قندي‌اش‌ را قبلا در عكس‌ها ديده بودم.
در فرودگاه حدود يك ساعت معطل شديم تا چمدان‌هايمان را تحويل بگيريم. دليلش را كه پرسيدم، جواب دادند كه پليس فدرال در حال بازرسي چمدان‌هاست. به هر حال فرودگاه را ترك كرديم كه به سمت هتل برويم و در مسير، قبل از هر چيز و بيش از هر چيز، زاغه‌ها و زاغه‌نشين‌ها را ديديم. زاغه‌نشين‌هايي كه هم جيب‌برهاي ريو از دل آن بيرون مي‌آيند و هم فوتباليست‌هاي نام‌اور برزيلي كه نامشان را شنيده‌ايم.

در پشت بام هتلي كه در ساحل Copacabana، يكي از بهترين ساحل‌هاي ريو قرار داشت پذيرش شديم و در همان لحظات اول شور زندگي را در چشم‌انداز گسترده‌اي كه در پيش رويمان قرار داشت، حس كرديم.
وقتي نام «ريو دو ژانيرو» را مي‌شنويم، همه به شهري به اين نام مي‌انديشيم، در حالي كه استاني هم به اين نام در برزيل وجود دارد، چنان‌كه آمازون هم علاوه بر منطقه جنگل‌هاي انبوه، نام بزرگترين استان برزيل است.
ريو همان شهري است كه يكي از بزرگترين جشن‌هاي دنيا با تمام رنگارنگي و شادماني‌هاي پرسر و صداي لذت‌جويانه‌‌اش در آن برگزار مي‌شود. كارناول ريو هر ساله در مدت پنج روز در اواخر ماه فوريه و يا اوايل مارس، از جمعه تا سه‌شنبه و پيش از چهارشنبه خاكستر (اولين روز از ايام روزه‌ي مسيحيان) برگزار مي‌شود.

در همان روز ورود به ريو و هنگامي كه براي قدم زدن به ساحل رفته بودم، متوجه صدها تير و توري شدم كه براي فوتبال و واليبال ساحلي كودكان و نوجوانان (دختر و پسر)، تعبيه شده است. همچنين مسيري براي پياده‌روي، دويدن و اسكيت در كنار ساحل وجود داشت و اين همه باعث شده بود كه به هر طرف كه مي‌نگريستم، مردماني را مي‌ديدم كه در حال ورزش بودند. گويي ريو شهر برگزاري المپيك ورزش‌هاي همگاني بود.
موضوع جالب ديگري برايم جلب توجه كرد و آن اين‌كه در هتل شهرهاي قبلي، اينترنت Wireless رايگان در لابي و اتاق هتل‌ها داشتيم، ولي اينترنت در هتل شهر ريو، روزانه ۲۵ دلار آمريكا هزينه داشت. با اين حال فقط كافي بود چند قدم از هتل بيرون بياييم تا از اينترنت رايگاني كه همه‌ي ساحل ريو را پوشش مي‌داد، برخوردار شويم. گويا شهرداري ريو براي آشنايي مردم با IT اين خدمات را ارائه مي‌داد. و اين‌گونه بود كه مردم در دكه‌هاي كنار خيابان مي‌نشستند و قهوه اسپرسو و آب نارگيل مي‌نوشيدند و با لپ‌تاپ شخصي‌اشان به اينترنت متصل مي‌شدند و در يك زمان هم از جنب و جوش مردم اطراف لذت مي‌بردند و هم از احوال مكان‌هاي ديگر دنيا باخبر.
ريو به اندازه مشهد، كبوتر دارد كه نه در حرم، بلكه در حريم دريا، از روي زمين دانه برمي‌چيدند و كسي آزارشان نمي‌كرد. بچه‌هاي برزيلي را ديدم كه دقايق طولاني با توپ روپايي مي‌زدند، بدون آن‌كه توپ را به زمين بياندازند. شماره بيشتر پيراهن‌هايي كه پوشيده بودند، شماره ۱۰ بود.

در ساحل Copacabana بازارچه شبانه‌اي از ساعت ۱۸ شروع مي‌شد و تا ساعت ۲۴ برپا بود. در آن صنايع دستي، تي‌شرت‌ و لباس‌هاي ارزان و ‌بيش‌تر اجناسي كه گردشگران تمايل به خريدشان به عنوان سوغاتي دارند، فروخته مي‌شد. بيش‌تر مشتريان اين بازار، گردشگراني بودند كه در هتل‌هاي متعدد رو به ساحل مستقر بودند.

در گشت‌هايي كه در شهر ريو داشتيم، سوار بر تلكابين Sugar Loaf شديم و از Sambodromo (محل برگزاري كارناول و رقص سامبا)، يك كليساي جامع كه در ۳ دهه گذشته به سبك مدرن ساخته شده بود و همچنين استاديوم »ماراكانا» كه بزرگترين استاديوم جهان با ظرفيت ۱۲۰۰۰۰ نفر است، ديدن كرديم.
وقتي به استاديوم رسيديم، راهنما علاقه‌ي وافري براي ارائه اطلاعات نشان داد و گفت كه مجسمه‌ مردي كه در جلوي درب ورودي استاديوم قرار دارد و توپي را در يك دستش نگه داشته و جام را با دست ديگر بر بالاي سر برده، Bellini كاپيتان سال‌هاي ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ تيم ملي فوتبال برزيل است. او برايمان گفت كه استاديوم ماراكانا را براي بازي‌هاي جام جهاني ۱۹۵۰ ساختند و ادامه داد كه در يك بازي در سال ۱۹۶۹، ۱۸۸۰۰۰ نفر پول بليط پرداخت كردند و به اين استاديم وارد شدند و اين يعني ركورد بيش‌ترين تعداد تماشاگر در اين استاديوم تا به امروز.
قرار است فينال بازي‌هاي جام جهاني ۲۰۱۴ در همين استاديوم برگزار شود و اين موضوعي است كه بر سردر ورودي استادويم نوشته‌اند.

يكي از مناطق ريو دو ژانيرو، Ipanema است كه به خاطر ساحل و به عنوان يكي از مراكز خريد شهرت دارد. اما اين نام به گونه‌اي با موسيقي برزيل آميخته شده است. در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نوعي موسيقي به نام «بوسانوا» در سواحل ريو دو ژانيرو شكل گرفت و نوازندگاني همچون «استن گتز» اين نوع از موسيقي را در دنيا مطرح ساختند. و در اين ميان آهنگ «دختري از ايپانما» ساخته «آنتونيو كارلوس ژوبيم» معروف‌ترين بوسانواي برزيلي است كه به آهنگي استاندارد تبديل شده است.

در روز بعد، تور جزيره داشتيم. به يكي از جزاير اطراف ريو رفتيم و بعد از اين‌كه حدود يك ساعت در دريا با قايق طي مسير كرديم، به جزيره‌اي رسيديم كه صاحبانش يك زوج پير ايتاليايي بودند و در آن‌‌جا با ميوه و غذا و موسيقي از گردشگران پذيرايي مي‌كردند. تجربه دلپذيري بود.

نماد شهر ريو دو ژانيرو، مجسمه‌ي مسيح است كه بر فراز شهر و بر بالاي كوه Corcovado، با آغوش باز به نظاره ايستاده است. اين مجسمه در سال‌هاي ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۱ ميلادي با حمايت كليساي كاتوليك ساخته شد. جنس آن از سيمان است كه روپوشي از سنگ صابون دارد. مجسمه ۳۰ متر ارتفاع دارد كه با احتساب پايه، ۳۸ متر مي‌شود. صورتش رو به شرق و اورشليم است. در بيش‌تر اوقات روز و شب، هاله‌اي از مه در اطرافش ديده مي‌شود.
شب هنگام كه نورافكن‌ها، اين مجسمه‌ي سفيد را در ميان آسمان تاريك روشن مي‌كنند، حس غريب لطيفي در دل ايجاد مي‌شود و ناخودآگاه بر بيداري خدا در هنگام خواب انسان، تاكيد مي‌كند.
مسافري كه در شب آخر نگاهش را براي لحظاتي به اين منظره عادت مي‌دهد، خاطره‌ي ريو و برزيل را ديگر فراموش نخواهد كرد.

 

يكشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۸۸

شايد قهوه برزيل، بهترين قهوه دنيا نباشد، اما بدون شك در زمره بهترين‌هاي جهان است. همچنين كسب مقام قهرماني جهان در رشته فوتبال، آن هم براي پنجمين بار، خيال دوري است كه در انديشه همه ملت‌ها پر مي‌كشد. كيست كه افسانه Pele را كه قهرمان دنيا در قرن بيستم لقب گرفت، يا Zico، Ronaldo و Kaka را در ميان ديگر بازيكنان برتر جهان نشنيده باشد؟
جنگل‌هاي آمازون كه در حدود ۸۴۰ ميليون جريب از جنگل‌هاي انبوه مناطق گرم و پرباران را در برمي‌گيرند، در آمريكاي جنوبي واقع شده و داراي تنوع زيستي بي‌نظيري است. يكي از هر ده نوع گونه حياتي دنيا در جنگل‌هاي انبوه آمازون زندگي مي‌كند. بنابراين، اين جنگل انبوه واقع در قسمت شمالي برزيل، بزرگ‌ترين مجموعه حيات گونه‌هاي گياهي و جانوري دنياست.
در آن جا مي‌توان نزديك به ۲/۵ ميليون حشره، ده‌ها هزار گياه و بيش از ۲۰۰۰ پرنده و پستاندار يافت. تنوع گياهي اين منطقه به حدي است كه تخمين زده مي‌شود در هر كيلومتر مربع ۷۵۰۰۰ نوع درخت و ۱۵۰۰۰۰ گونه گياه بلند (رونده) وجود داشته باشد.
در ميان حيواناتي كه در اين منطقه زندگي مي‌كنند، كروكوديل سياه، پلنگ خالدار آمريكايي (جاگوار)، نوعي افعي (Anaconda)، و ماهي پيرانها (Piranha Fish) كه شهرتش را مديون دندان‌هاي تيز خود و صدمه رساندن به ابناء بشر است؛ به چشم مي‌خورند. با اين وجود، بسياري خواهان اين تجربه به ياد ماندني هستند تا از يكي از عجايب هفت‌گانه جديد جهان ديدن كنند.
در هنگام ورود به اين بهشت زميني، پس از ورود به مانائوس (Manaus)، مركز ايالت آمازون، اين جنگل انبوه، آغوش به روي مشتاقان گشوده است. آبشارهاي اين مكان هر بيننده‌اي را در اولين نگاه، مسحور خويش مي‌سازند. اين‌جا همان جايي است كه رودهاي «سوليمو» و «سياه» (Solimoes River and the Black River  the) به طول بيش از ۸ كيلومتر به موازات يكديگر در جريان هستند، بدون اين كه آب‌هايشان با هم تلاقي كند.
با خود مي‌انديشيد كه برزيل همه اش همين است؟ البته كه نه !
توقف‌گاه بعدي براي عاشقان طبيعت، بالاجبار مكان نام آشناي «پانتانال» (PANTANAL) است: بزرگ‌ترين منطقه حاره‌اي دنيا كه مابين ايالت‌هاي «ماتو گروسو» (Mato Grosso) و «ماتو گرو دو سول» (Mato Grosso do Sul) واقع شده و 
ناحيه‌اي به وسعت ۱۹۵۰۰۰ كيلومتر مربع را مي‌پوشاند.
اين منطقه شامل انواع گياهان جلگه‌اي مناطق همجوار است كه هر يك ويژگي‌هاي بوم شناسي، زمين شناسي و آب شناسي خاص خود را دارند؛ اما همگي در اين مكان يافت مي‌شوند! تقريباً ۸۰% اين گياهان جلگه‌اي در طول فصول باراني در آب غوطه‌ور هستند و لذا يكي از بزرگ‌ترين مجموعه‌هاي منحصر به فرد زيستي گياهان آبزي جهان را تشكيل مي‌دهند و همه‌ي اين‌هابه كمك هم، مجموعه بي همتاي PANTANAL را خلق مي‌كنند.
اين اكوسيستم منزلگاه بيش از ۳۵۰۰۰ گونه گياهي است. البته در اين‌جا انواع گونه‌هاي جانوري هم يافت مي‌شوند: بيش از ۱۰۰۰ پرنده، ۴۰۰ ماهي (با احتساب ماهي «پيرانها»)، ۳۰۰ پستاندار و ۴۸۰ خزنده. برخي از حيواناتي كه در اين‌جا يافت مي‌شوند عبارتند از: تمساح، افعي زرد، لاك پشت پا قرمز و سوسمار درختي سبز.
دروازه هاي ورود به اين معجزه طبيعي جهان، شهرهاي «  Campo Grande» در
ايالت Mato Grosso do Sul و يا « Cuiaba » در ايالت Mato Grosso هستند كه هر دو در قسمت غربي برزيل واقع شده‌اند.
بنابراين‌، دفعه بعدي كه هوس سفر در تعطيلات به سرتان زد، حتماً به برزيل بياييد!

ترجمه: ناهيد سعادتيان

Written by I.R. Magalhaes, RLM Brazil Tour Operator www.braziltouroperator.com