استراحت خوب شب گذشته حسابي سرحالمون آورده بود و حالا صبحونه متنوع هتل ما رو كاملا شارژ مي كرد. همونطور كه انتظار مي رفت سر ساعت مقرر هم احسن رضا و ساير همسفرها تو لابي حاضر بودن و اين شد كه بي معطلي راهي اولين مقصد گردشگري آگرا و شايد بهتر بگيم هندوستان يعني بناي زيباي تاج محل شديم.
نزديكي هتلمون به ورودي شرقي تاج محل موجب شد خيلي سريع به اونجا برسيم و از اينجا به بعد مي بايست مسافتي حدود 500 متر رو پياده و يا با ماشين هاي خاص توريستي تا ورودي داخلي طي كنيم. تو اين حين بازار دست فروش هاي سريش كه اصرارداشتن جنساشونو قالب كنن هم داغ بود. البته رضا هم تاكيد كرد كه در هنگام ورود اجازه داخل بردن كيف هاي بزرگ و كوله و ... رو نداريد و به همين خاطر هرچي مي خوايد بخريد بذاريد براي برگشت!
كارگران در حال ترميم بنا
در طي گذر از مسير نه چندان كوتاه تا ورودي اصلي شاهد همراهي حيوانات نسبتا بي آزاري چون ميمون و شتر بوديم تا سرانجام رسيديم به محل خريد بليط. اين بار هم رضا براي همه بليط خريد و به ما هم گفت كه اگه مي خوايد خودتون بليط بخريد اما ما راستش گفتيم گناه داره جوون مردم و بزار اين بار حداقل دلش خوش باشه و در نتيجه با پرداخت نفري 750 روپيه كه قيمت بليط بود اين كار رو به خودش واگذار كرديم. جالب اونكه قيمت بليط براي خود هندي ها بسيار ارزونتر و كمتر از 25 روپيه بود! (به اين مي گن تبعيض نژادي واقعي!!!) البته به همراه بليط نفري يه بطري آب و يه كاور پلاستيكي براي كشيدن روي كفش هم مي دادن و نكته مهم هزينه 25 روپيه اي استفاده از دوربين فيلمبرداري بود. هرچند دوربين عكاسي مجانيه و خوشبختانه ما با همون كل فيلم و عكسمون رو ساپورت كرديم!
اما داستان ساخت تاج محل- از ويكي پديا
"داستان عشق «شاهجهان» و «ممتاز محل» بسيار معروف است. شاهجهان و ممتازمحل در سال ۱۶۱۲ ازدواج كردند و ۱۸ سال با يكديگر زندگي كردند و ثمره اين ازدواج ۱۴ فرزند بود كه هفت تن از آنان زنده ماندند و بزرگ شدند. گفتهاند شاه جهان همسرش، ممتاز محل را بسيار دوست ميداشت و در همهٔ سفرها حتي سفرهاي جنگي نيز او را به همراه خود ميبرد. تقريباً يك سال پس از به سلطنت رسيدن شاه جهان در يكي از اين سفرهاي جنگي ارجمند بانو كه باردار بود سخت دچار درد و كسالت شد. شاه جهان فوراً خود را به او رساند. ممتاز محل پيش از مرگ از شوهرش خواست كه پس از وي زني نگيرد و براي او آرامگاهي بسازد كه با آن جاويد بماند. شاهجهان هر دو وصيت را با جان و دل اجرا كرد. نوشتهاند كه شدت علاقه شاهجهان به همسرش چنان بود كه تمامي موي سرش طي دو سال سفيد شد. "
از اينا كه بگذريم اين عاشق سينه چاك بعد از دو سال سوگواري با گردآوردن بهترين معماران اون زمان از ايران و ساير كشورها و تامين مصالح مرغوب كه اصلي ترينش فقط براي گنبد بنا 12 هزارتن سنگ مرمر درجه يك بود، عمارت تاج محل رو بنا كرد. حتي روايت شده براي زيبايي بيشتر بنا مسير رودخانه مقدس يامونا رو تغيير داد تا چشم انداز بنا بيش از پيش رويايي بشه! گفته ميشود براي ساخت اين بنا بيست هزار كارگر، استادكار، معمار، سنگتراش، نقاش، فلزكار و جواهرتراش بهمدت بيست و دو سال كار كردهاند. البته در مورد تعداد سالهاي ساخت هم در اينترنت اختلاف نظر وجود داره! در هر صورت روايت ها بين 11 تا 22 ساله !
اينم ممتاز محل خانوم كه يك پادشاه رو چنان شيفته خودش كرده بود كه در تاريخ در مورد عشقشون نوشتن. نسبت به زنهاي ناصرالدين شاه خودمون بخواي حساب كني نسبتاً خوشگل بوده!
البته شاه جهانم بد نبوده!
جالبه بدونيد كه اين ممتاز محل نصب ايراني داشته البته كل گوركاني ها اينطوري بودن و ظاهراً زبون رسمي دربارشون هم فارسي بوده. توي تزئينات قصرها جابجا شعرهاي فارسي مي ديديد و اسم بيشتر محلها فارسي بودن.
داستان ساخت تاج محل و اينكه شاه جهان به عشق همسرش خراج هفت سال مملكتش رو صرف اين بناي زيبا كرد رو شرح داديم. اما راستش حالا اين سئوال مطرح مي شد آيا اساسا ساخت چنين بنايي ارزش اين كار رو داشت يا نه؟ حداقل تو اون زمان كه پسر شاه جهان (اورنگ زيب) به همين بهانه كه پدرش قصد داشت خراج هفت سال مملكت رو براي ساخت يه بناي ديگه شبيه تاج محل اما به رنگ مشكي در طرف مقابل رودخونه يامونا صرف كنه بر پدر شوريد و اونو زندوني كرد! اما الان بعد از گذشت سال ها اين سرمايه گذاري عظيم جواب داده و درآمدي كه مردم اين شهر و حتي كل هندوستان از بابت اين بناي زيبا كسب مي كنن صدها و بلكه هزاران برابر اون سرمايه گذاري رو برگردونده! البته 300-400 سال بعد!
حالا تصورش رو كنيد اگه بنايي در اون طرف رود به صورت متقارن و اونم با رنگ مشكي ساخته مي شد و اين دو بنا با پلي به هم متصل مي شدن تا نشانه پيوند هميشگي بين شاه جهان و همسرش باشه چقدر اين بنا مي تونست زيبا و يونيك تر بشه!!! در اين صورت ديگه اين هندي ها ديگه خدا رو بنده نبودن! چون همين الان هم ادعا داشتن تمام اختراعات مهم جهان از كشور اونها شروع شده!
از اينا كه بگذريم در سر در ورودي اصلي بايد از گيت امنيتي خاصي عبور كنيد و اينجا بود كه متصدي بليطمونو پانچ كرد و احسن رضا بعدش تك تك بليطامونو با وسواس جمع كرد. الله اعلم ما گناهش رو نمي شوريم اما يكي مي گفت ديده كه همين بليط ها رو دوباره براي ورود به قلعه آگرا داده و ديگه اونجا پول ورودي نداده! اون بنده خدا هم نونش تو همين تخفيفها و پورسانتها بود ديگه مام زياد گير نداديم!
با ورود به بناي اصلي تاج محل از سر در ماسه سنگي اصلي كه وارد مي شويد به يكباره ابهت اين بناي زيبا در هاله اي از نور با حاشيه اي تاريك شما رو مجذوب مي كنه.
مسافت 200 تا 300 متري تا بناي اصلي كه با حوض هاي طراحي شده زيبا تزئين شده فرصت سرگرم كردن هزاران توريست رو در گوشه هاي مختلف بنا فراهم مي كنه تا هركدوم با عكس گرفتن از زاويه هاي مختلف بنا كه در بخش هايي با افتادن تصوير بنا در آب زيباييش دوچندان هم مي شه، ديگه شاهد ازدحام اون همه آدم فقط تو يه نقطه خاص نيستيم.
با رسيدن به بناي اصلي مي بايست كاورهاي كفش رو پا كنيد و سپس از پله ها وارد بناي اصلي كه داراي چهار گلدسته و يك گنبد بزرگ وچهار گنبد كوچك است بشيد. تمام بنا از جنس سنگهاي مرمر سفيد ساخته شده است. در داخل هم مزار شاه جهان و همسرش ممتاز بانو در كنار هم قرار گرفته اند.
راستش برخلاف نماي بنا كه فوق العاده و بي همتاست، اين بناي سنگي در داخل چيز زيادي براي جذب حداقل ما گردشگراي ايراني كه عادت كرديم داخل بناها تزئين و آينه كاري هاي فوق العاده داشته باشه نداشت. حتي نماي نزديك بنا براي ما كه مسجد شيخ لطف الله و يا حتي مسجد محلمون رو ديديم جذابيت زيادي نداره! خيلي كار نشده فقط از دوره كه خيلي رويايي و زيباست خصوصاً در كنار رود يامونا و مهي كه در هوا پراكنده بود از دور مثل تصاوير قصرهاي افسانه هاي شرقي به نظر ميومد.
نماي تاج محل از محل قلعه قرمز يا رد فورت يا همون لعل قلعه
گفته ميشه اين كتيبه ها در پايين ريزتر و در بالا درشتتر نوشته شده تا از دور همه به يك اندازه ديده بشن.
در داخل اجازه عكسبرداري نمي دادن هرچند كه اين قانون خيلي جدي رعايت نمي شد. وجود چند تا كفتر كه تو تاريكي داخل پرواز مي كردن هم يجورايي جالب توجه بود. اما نكته عجيبتر تاريكي نسبي داخل بود و اين سئوال رو پيش مي آورد كه چرا برخلاف ساير بناهاي ايروني كه هميشه رو نورپردازي خيلي حساسيت به خرج مي دادن، نور داخلي اين بنا اصلا مناسب نبود! هيچ روزني در سقف تعبيه نشده بود.
در دو طرف بنا يك مسجد و يك مهمانسرا قرار دارن كه معماريشون تاحدودي مورد توجه گردشگراي خارجي قرار مي گيره و پشت مقبره نيز رودخانه يامونا كه همون دومين رودخونه مقدس هندوهاست قرار داره.
گفته ميشه زيباترين چشم انداز بناي تاج محل از سمت اونور رودخونه در "مهتاب باغ" قابل مشاهده است كه البته حداقل از اونجا راه نداشت كه اين چشم انداز رو تجربه كنيم و مي گن در شبهاي مهتابي تصوير تاج محل در آب رودخانه بسيار ديدني است. هرچند ما كه فرصت نشد تو شب ببينيمش!
در بخش هاي ديگري از محوطه موزه اي كوچك از آثار بجا مونده از گذشته شهر به نمايش دراومده بود.
درگوشه نزديك جلوي در خروجي هم يه دستشويي قرار داشت كه اين بار برخلاف روال معمول دستشويي براي خارجي ها رايگان اما براي خود هندي ها 2 روپيه هزينه داشت!
با جمع شدن همسفرهاي تور به سمت درب خروجي حركت كرديم و در طول مسير اين بار دستفروش ها با انرژي مضاعفي تلاش براي فروش كالاهاشونو مي كردن بطوريكه كل مسافتو باهات همراه مي شدن و فرضا با تداوم چون زدن يه جنس 100 روپيه اي رو مي شد با 25 تا 30 روپيه خريد و جالبتر اونكه بازم ممكن بود همون كالا رو يه جاي ديگه ارزونتر پيدا كنيد!
اين بنده خدا تو فاصله اي كه منتظر بقيه بوديم يه ساعتي مخ ما و بقيه همسفرا رو بكار گرفته بود!
جلوي در خروجي تاج محل كه ميدونگاهي كوچيكي هم محسوب ميشه همسفرها جمع شدن تا سوار اتوبوس بشيم اما يكدفعه متوجه عدم حضور خانواده اي كه بچه داشتن شديم و يجورايي نگرانشون! يك ساعتي اونجا معطل شديم و نهايتاً نااميد از اومدن اونها سوار اتوبوس شديم كه اما خوشبختانه دقايقي بعد به احسن رضا زنگ زدن كه ما با يه ريكشا پشت سرتونيم نگه دارين! نگو وقتي گم ميشن يه ريكشا موتوري ميگيرن و دنبال ما همه خيابونهاي اطرافو ميگردن! شانس آوردن نهايتاً پيدامون كردن! حالا ديگه همگي به سمت قلعه آگرا حركت كرديم.
اين كاخ آگرا كه از بيرون شباهت هايي هم به قلعه سرخ دهلي داره در واقع محل اصلي حكمرانان هند در بازه اي از زمان محسوب مي شده كه داراي عظمت و معماري منحصر به فرديه. نماي قرمز رنگ اون نام رد فورت آگرا رو هم براش به ارمغان آورده.
ورودي ردفورت
تاريخ اين قلعه زيبا به زمان حكمرانان مسلمان هندوستان و اكبر شاه بزرگ مي رسه كه در واقع همون پدربزرگ شاه جهان به حساب مي ياد.
پس از گذر از وروديه شيبدار قلعه به محوطه زيباي چمن كاري شده وارد شديم و اينجا بود كه احسن رضا يكسري اطلاعات كلي از تاريخچه اين بنا و حكمراناني كه تو اين محل زندگي مي كردن ارائه كرد.
در بخش هاي بعدي عمدتا محوطه ها كوچيكتر بودن و معماري خاص هندي در كنار معماري اسلامي رو مي شد در ديوارها و ستونهاي كنگره اي شكل قصر بيشتر ملاحظه كرد.
تو اين حين ديدن توريست هاي خارجي كه برخيشون لباس هاي محلي هند رو هم پوشيدن خالي از لطف نيست. جالبه ما ايرانيها به كشورهاي ديگه ميريم تا اونجا ها رو از نزديك ببينيم و گاهي هم غذاشونو يه تستي مي كنيم ولي اين اروپايي آمريكاييها وقتي به يه كشور ديگه ميرن سعي مي كنن تو بافت اون كشور حل بشن، غذاي اونها رو مي خورن و لباسشونو مي پوشن و حتي باهاشون زندگي مي كنن تا كاملا اون كشور رو درك كنن! رندي مي گفت براي اينكه زبان كشوري رو خوب ياد بگيري بايد يه زن (همسر) از اون كشور بگيري و خودش هم در هر كشوري همسري داشت و به تمام زبانهاي زنده دنيا مسلط! اين هم روشيه!
در ادامه به اتاق هاي اصلي سلاطين و اتاقي كه در واقع زندان شاه جهان در سالهاي پاياني عمرش بود رسيديم. احتمالا ديدن چشم انداز زيبايي از تاج محل از پنجره اين زندان كار هر روز و شب شاه جهان تو اين زندان مجللش محسوب مي شد.
بعد هم تخت تابستاني شاه از جنس سنگ مرمر قرارداره، اين تخت مشرف به حياطي زيبا و سرسبزه و يجورايي بار عام شاه محسوب ميشده.
ميگن در همين جا بود كه شاه جهان براي اولين بار ممتاز بانو رو در قصر مي بينه و عاشق ميشه كه همه اين بساط تاج محل به بهانه اين عشق ساخته شده بود!!!
نهايتا در بخش انتهايي قلعه هم مقبره اي به سبك انگليسي ها وجود داشت كه انگار به فرماندار انگليسي شهر اختصاص داشت و جالب اينكه تو فرهنگ اين مردم حتي مقبره دشمنان و متجاوزين هم خراب نشده بود.
با اتمام بازديد از اين بنا كه ديگه ظهر شده بود نوبت صرف نهار در مك دونالد به خرج شركت رسيد و نهايتا همين جا گشت نيمروزي هم به پايان رسيد.
براي عصر خودمون برنامه گشت رو ابتدا از صدر بازار طراحي كرديم و GPS موبايلمون و نقشه اي كه از شهر داشتيم كمك مي كرد تا مسير رو نه چندان دشوار پيدا كنيم اما راستش هنوز از هتل خارج نشده بوديم كه اين راننده هاي ريكشاي سمج با كمك چند تا كلمه فارسي كه يادگرفته بودن هي مي گفتن كه شما رو به بازار برسونيم و ...
با يكم پياده روي بعد از اينكه فهميديم طول مسير بيش از 3 كيلومتره و البته به دنبال تلاش هاي ريكشا سوارها يه ريكشا با قيمت نازل 10 روپيه گرفتيم. غلط نكنيم يارو احتمالا نقشه كشيده بود تا ما رو به فروشگاههايي كه پورسانت بهشون مي دن ببره اما غافل از اينكه ما با GPS مون تيزتر از اون بوديم و وقتي يجا پيچيد تا از راه منحرف بشه و با هشدار ما دوباره به مسير برگشت و اين بار ما رو تو خود بازار صدر پياده كرد و حتي پليس رو نشون داد و گفت اگه مي خوايد بپرسيد و مطمئن بشيد.
كلا اين راننده هاي ريكشا خيلي غير قابل اعتمادن از قرار براي برخي از همسفراي تورمون هم همين مساله اتفاق افتاده بود و يارو اونا رو جايي ديگه برده بود و حتي مغازه دارهاي اونجا هم گفته بودن كه اينجا صدر بازار اما بعد پس از تهديد همسفرمون كه پليس رو صدا مي كنه يارو ترسيده و اونا رو به مقصد رسونده.
اما با همه اين اوصاف اين صدر بازار چيز زيادي براي ديدن و حتي خريد نداشت. ما هم بعد پشيمون شديم كه چرا وقتمونو اونجا هدر داديم. در خيابون نزديك اين بازار هتل كلارك شيراز قرار داره كه خيلي از مسافرهاي ايراني اونجا اقامت دارن.
بعد از نا اميد شدن از اين بازار اين بار هرچي چونه زديم نتونستيم ريكشايي با كمتر از 30 روپيه پيدا كنيم كه ما رو به دروازه شرقي تاج محل كه بازار قديمي هم داشت برسونه.
تو بازار قديمي كه يجورايي خيلي زرق و برق هم نداشت و كلي درب و داغون بود بالاخره مغازه اي رو پيدا كرديم كه چند تا صنايع دستي سنگي رو بالاخره با چونه بسيار با قيمتي نسبتا مناسب (حدود يك سوم قيمت پيشنهاديش) بهمون داد و اينجوري خيالمون از بابت خريد تا حدودي راحت شد.
اما در مسير برگشت و در حاليكه هوا داشت رو به تاريكي مي رفت هرچي جلو مي رفتيم راه تموم نمي شد و خلاصه وقتي به هتل رسيديم كه ديگه نايي براي راه رفتن نداشتيم.
ادامه دارد ...
صبح روز بعد خوشبختانه اين بار ديگه از ساز و آواز بيرون هتل خبري نبود و ما راحت همون حوالي 7 از خواب پاشديم. حالا نوبت يه صبحونه عالي بود كه خوشبختانه منوي مفصل هتل مي تونست حسابي انتظارات ما رو برآورده كنه. حالا اين شد كه شكم خالي ما و تست غذاهاي تند هندي با هم مچ شدن!
تو صبحونه هم چند مدل غذاي رنگ و وارنگ داشتن و مهمتر اونكه هيچ كدوم گوشت نداشت! واقعا جالبه كه بدون گوشت مي تونن اينقدر تنوع به غذاها بدن!
از نگاه ما غذاها يجورايي شبيه سمبوسه و كتلت و برنج هاي رنگي قاطي و سوپ و نون هاي مختلف بودند كه با توجه به طعم ادويه و تندي بيش از حد بعضيهاشون نسبتا خوش خوراك و حتي خوشمزه بودن!!!
فرضا يه چيزي شبيه سمبوسه هاي كوچولو داشتن كه خيلي خوشمزه و خيلي هم تند بود. دوست داشتي بخوريش و بعد بسوزي! جالبه كه اين سوزش از انتهاي زبان شروع و چند لحظه بعد به معده مي رسيد! حتي لبهات هم تا دقايقي مي سوخت! با اينحال اين سوزش اينقدر مطبوع بود كه هي دوست داشتي بخوري و بسوزي!
يه نوني بود شبيه پنكك كه ظاهراً با آرد برنج و دال آشپزه همونجا جلو روت درست مي كرد و وسطش سبزيجات تند و خوشمزه اي مي ريخت و لوله مي كرد ميذاشت تو بشقابت! اينم خوشمزه بود. بعدا فهميديم اسمش دوساست (Dosa) اين دوسا انواع و اقسام داره كه اوني كه ما خورديم احتمالا بايد Pepper Masala Dosa باشه.
عكس از اينترنت
يه شيريني خوشمزه هم داشتن به نام راسگولا (Rasgulla) كه خيلي خوشمزه بود. مزه اين شيريني هايي كه شبيه توته رو ميداد كه تو شربت بخوابونن. البته طبق گفته ويكي جون (Wikipedia) تركيبي از يه نوع پنيره كه از شير گاوميش درست شده و آرد سمولينا و شكر!
يه نوع نون برنجي داشتن به نام ايدلي (Idli) كه بخارپز ميشد و هيچ مزه اي هم نميداد! البته ظاهراً بايد با چاتني خورده ميشد و ما چون خالي خورديم خوشمون نيومد در عوض چاشني شو با برنج خورديم خوشمزه شد!
نكته جالب ديگه تغيير كاربري برخي لوازم بود. خيلي جالبه كه رو ميز صبحونه نمكدونش يه سوراخ داشت و فلفل پاشش 3 تا سوراخ!
Kaju katli هم يه دسر هنديه كه ما تو يه عروسي تونستيم امتحانش كنيم. درواقع يه دسر گرون قيمت هست چون يه روكش از نقره روش داره! هرچند مدلهاييش كه ارزونتر هست ممكنه روكشش آلومينيومي هم باشه بنابراين بهتره تا مطمئن نشدين نخورين! اين دسر از بادوم زميني و شكر و روغن حيواني و هل تهيه ميشه و به صورت لوزي بريده ميشه. تقريبا شبيه لوز بادوم خودمون هست. البته لوز بادوم قطعا خوشمزه تره!
عكس از اينترنت
Masala chai همون شير چايي معروف هنديهاست. شير رو مي جوشونن و تي بگ توش مي زنن با همون انواع ادويه هايي كه دارن. ادويه هاش هم معمولاً هل سبز، زنجبيل، ميخك، فلفل سياه، رازيانه و ادويه هاي ناشناخته ديگس!
چند مدل نون كه بيشترشون در روغن سرخ مي شد هم داشتند. جالبه كه به نوني شبيه نون تافتون نان ميگن. البته Chapati/Roti ،Bhatura و Paratha و ... هم يه مدل هايي از نون هستند
Palak paneer يه نوع غذا هست كه با اسفناج، پنير و سس كاري درست ميشه و معمولا با نون، روتي يا كته خورده ميشه.
عكس از اينترنت
Kadhi يك نوع غذاي هندي هست كه شبيه سوپه و با ماست ترش و آرد نخودچي درست ميشه و خيلي خوشمزه بود.
Kadhi - عكس از اينترنت
Sambhar
يه نوع پلو داشتن برنج پرك شده بود كه توش انواع ادويه رو استفاده كرده بودن و كمي هم تند بود. البته خيلي طعم دار و مثل پلوهاي مخلوط ما نسبتا خوشمزه بودن.
هندي ها يه نوع جوجه كباب دارن كه توي ماست و انواع ادويه خصوصاً فلفل قرمز و چيلي و زردچوبه و ماسالا و خيلي چيزهاي ديگه مزه دار مي كنن و رنگش قرمز ميشه بعد مي كشن به سيخ و تو تنور ميپزن كه متاسفانه ما نتونستيم تستش كنيم و يه جا هم كه رستوراني بود كه داشت مال وگانها بود و با پنير درست كرده بودن يعني پنير رو طوري مزه دار كرده بودن كه دقيقا مزه جوجه كباب ميداد! فكر كنيد؟!
كنار هر غذايي يه سس بود به نام چاتني (Chutney) كه همون چاشني خودمونه كه خيلي با احتياط بايد استفاده مي كردي چون اكثرا مي تونست به عنوان آتش زنه مورد استفاده قرار بگيره! يعني اكثرشون يه سس تند بود كه يا با انواع سبزيجات و يا با نارگيل و ميوه هاي مشابه تهيه شده بود. بعضيشون هم مثل ترشيهاي خودمون بودن. فقط گاهي مشكل اين بود كه نمي دونستي چيو با چي بخوري! البته معمولا چاشني ها كنار ظرف همون غذا بودن ولي وقتي يه كم جابجا ميشدن تشخيص سخت ميشد!
يه دوستي تعريف مي كرد كه دوستاي خارجي شو دعوت كرده بوده و آش رشته و قرمه سبزي و ... براشون درست كرده بعد تا ميره بقيه غذاها رو بياره مياد مي بينه اين خارجي هاي بخت برگشته آش رشته رو ريختن رو پلو و يه قاشق قرمه سبزي هم روش و دارن ميخورن!!! خلاصه حكايت مام وقتي نپرسيده خودمون ميخوايم غذاهاي ناآشنا رو كشف كنيم احتمالا همينه!
از اينا كه بگذريم ساعت 9.30 صبح بازم احسن رضا مثل اجل معلق تو لابي هتل ظاهر شد و در نتيجه با توجه به وقت شناسي مسافراي تورمون خيلي زود به سمت جاده آگرا در حركت بوديم. تو همون اول كار يكي از همسفرا كه مرديد ميانسال و مطلعي بود به احسن رضا گفت كه اخبار محلي ديشب خبر داده كه امروز يكي از اعياد بزرگ هندوهاست و از او خواست اگه ميشه سر راه تو مسير به ما اون مراسم رو نشون بده. احسن رضا اولش سعي كرد از راننده بپرسه و بعد با يه لحن عاقل اندر سفيه گفت ببينيد چه عيد بزرگيه كه اين راننده هم كه خودش هندو هست نمي شناسدش!!! اما لحظاتي بعد كمك راننده اومد و بهش توضيح بيشتري داد و اونوقت بود كه او گفت آره انگار يه فرقه اي از هندوها امروز رو جشن مي گيرن اما اونا مي رن رودخانه گنگ و لخت مي شن و مي رن تو آب. اما اون محل صدها كيلومتر دور از دهليه و قابل رفتن نيست!
دقايقي بعد ديگه به حومه دهلي رسيده بوديم. در اينجا شكل شهر يكم عوض و مدرنتر مي شد و اونطور كه احسن مي گفت پارك بزرگي هم در اطراف خيابون با معماري زيبا در حال ساخت بود كه هنوز افتتاح نشده است.
خبر جالبي كه احسن رضا داد اين بود كه همين چند هفته پيش آزاد راه بزرگ دهلي-آگرا افتتاح شده و ما اكنون از همونجا به سمت آگرا مي ريم. هرچند با محدوديت سرعت 60 كيلومتري براي اتوبوس ها (براي سواري ها 100 كيلومتر) و جاده چند بانده خالي مسير، باز هم نمي شد اميد داشت قبل از ساعت 2 برسيم آگرا!
در طول مسير برخلاف انتظار همه جا سرسبز بود و بازم به هيچ وجه شاهد بافت مسكوني متراكم كه بتونه شاهدي براي جمعيت 1.2 ميلياردي هند باشه پيدا نشد. مزارع زيبا در كنار تك و توك واحدهاي كوچك و محقر روستايي همه و همه از زيبايي هاي اين كشور شگفت انگيز حكايت داشت. به همه اين ها بايد رستوران تميز بين راهي با سرويس بهداشتي رايگانش رو اضافه كنيم كه اميدواريم رستورانهاي بين راه وطنيمونم ياد بگيرن!
عروس خانوم هندي كه تو توقف بين راهيمون ديديم.
معابد كوچك در دهات هاي بين راه
حدود ساعت 2 بود كه وارد آگرا شديم. منطقه ورودي شهر بافتي بسيار كهنه و فرسوده تر نسبت به دهلي داشت بطوريكه فقر از همه جاي آن هويدا بود. تعدد حيواناتي چون سگ و ميمون در گوشه و كنار خيابون بر كثيفي هاي شهر بيشتر مي افزود و اينجا بود كه احسن رضا گفت طبق قانون فروش حيوانات در هند ممنوعه و از اون بدتر كشتن گاو هم مجاز نيست و جريمه داره و فقط برخي از مسلمونها اونم پنهاني گوشت گاو مي خورن. البته ما يك قصابي هم ديديم كه تو يه كوچه پس كوچه اي بود و يه پرده انداخته بودن جلوي درش!
دقايقي بعد به منطقه توريستي شهر كه بافتي به مراتب بهتر داشت رسيديم. اينجا ورودي تاج محل و قصر آگرا قرار داشت و در امتداد جاده نيز با وجود هتل هاي متعدد كه برخي از اونها لوكس بودن بافتي به مراتب بهتر از قبل داشت.
در اين هنگام احسن رضا با بازار گرمي خاص مدعي شد كه براي ديدن نمايش فرهنگي آگرا ساعت 4 عصر مي ياد دنبال مسافرها تو هتل و اين تور اختياري كه 1700 روپيه قيمت داره بسيار زيبا و يونيكه و حيفه كه نياييد!!! (هر روپيه اون موقع حدود 80 تومان بود البته الان حدود 75 تومانه!) اما ما كه تسليم پذير نبوديم و گفتيم حتي تو همين وقت كم هم حتما مي شه يه راه حل بهتر پيدا كرد واسه همين در مقصد اول كه هتل 5ستاره تاپ بود ما هم همراه مهمونها پياده شديم و تو همون فرصت چند دقيقه اي از رسپشن در خصوص محل برگزاري اين نمايش فرهنگي آگرا پرسوجو كرديم و اونم برامون تو يه برگه نقشه محلشو علامت زد.
هتل 5 ستاره تاپ در آگرا
دقايقي بعد احسن رضا اومد و اين بار نوبت ما بود و ما رو به هتل 4 ستاره رسوند. هتلي كه در بهترين نقطه درست جلوي پاساژ بزرگ و رستوران مك دونالد قرار گرفته بود و البته ازون مهمتر طبق اطلاعات ما تا محل نمايش فرهنگي آگرا كمتر از 400 متر فاصله داشت!!!
در بدو ورود خدمه هتل با احترام جلوي در بهمون خوش آمد گفتن و با رنگ براي هر كدوممون يه خال رنگي هندي گذاشتن!
خال هندي يا "بيندي" كه در مذهب هندوها نشان دهنده چشم سوم يا چاكراي ششم است در واقع براي خوش يمني گذاشته مي شود كه البته معناهاي متفاوتي هم دارد:
1- خالي كه موقع ازدواج مي گذارند كه روي فرق سر هست.
2- خالي كه زنهاي متاهل ميگذارند و به رنگ قرمز هست.
3- خالي كه راهب در معبد براي كساني كه به معبد براي عبادت رفته اند مي گذارد و نشانه اين است كه تازه از عبادت بازگشته اند و تا چند روز هم باقي مي ماند.
4- خالهاي رنگي كه زنها با لباسهاشون ست مي كنند و رنگهاي مختلف داره.
بعد از تحويل اتاق كه بازم كيفيتش در مقايسه با هند و امكاناتش بسيار مناسب به نظر مي اومد، خيلي سريع نهارمون كه باقيمونده غذاهاي آماده تهران بود رو صرف كرديم و بعد هم با نيم ساعت استراحت براي تجديد قوا براي شناسايي اولين بخش برنامه گشت شهري آگرا كه از قضا همون نمايش فرهنگي آگرا بود گام گذاشتيم.
درست در نزديكي رستوران مك دونالد و مسير منتهي به گيت شرقي تاج محل، ساختمان زيباي بناي نمايش فرهنگي آگرا قرارداره كه شهرت اين شهر رو بيش از پيش پرآوازه كرده. از هتل چند دقيقه طول نكشيد كه به اونجا رسيديم. با مراجعه به باجه مسئولش كه دوتا پسر جوون بودن گفتن كه قيمت بليط اصلي 1500 روپيه است و بعد هم پرسيد چرا با تور نمي يايد؟ ما شنيدن اين قيمت يكم وا رفتيم و پرسيديم نرخ ارزونتر نداره؟ اينجا بود كه گفت كه قيمت بليط هاي لژ 750 روپيه است و ما هم كه انگار جون تازه اي گرفته بوديم به سرعت 2تا بليط خريديم. از اونجا كه برنامه ساعت 6.15 شروع مي شد و نزديك 2 ساعتي وقت باقي بود اين شد كه دوباره زديم بيرون و در امتداد مسير جاده به سمت گيت شرقي تاج محل حركت كرديم.
در طول مسير با عبور از فروشگاههاي نه چندان مدرن در استانداردهاي حتي 100 سال قبل ايران و بعد هم برخي هتل هاي 5 ستاره با كلاس كه اصلا هارموني مناسبي با اين فضا نداشتن به بازارچه نزديك گيت تاج محل رسيديم. در اينجا فضايي شبيه ترمينال توريستي كه پر از توريست هاي خارجي بود توجهمونو جلب كرد و ما هم وارد شديم و نا اميدانه پرسيديم كه آيا دفتر اطلاعات توريستي هم اونجا پيدا مي شه؟ از خوش شانسي ما درست به هدف زده بوديم و يكي از غرفه ها راهنماي توريستي بود. هرچند داشت در داخلش تعمييرات انجام مي شد اما متصدي كه مردي ميانسال بود با خوشرويي پذيراي ما شد و بهمون يه نقشه كامل از آگرا داد. حتي وقتي ازش درخواست كرديم برامون يه نقشه كامل از جيپور هم بعد كلي گشتن پيدا كرد كه ما كلي سورپرايز شديم. بعدهم دفتر نظرات مراجعين رو جلومون گذاشت و ماهم به پاس زحماتش كلي تعريف براش نوشتيم!
بعد از اون نوبت رسيد به گشتي كوتاه در بازارچه و ديدن صنايع دستي و توريستي آگرا كه بيشتر به مجسمه هاي سنگي تراش خورده نظير فيل و يا بناي تاج محل و ... و همچنين دمپايي و كفش هاي خوشرنگ اختصاص داشت. بازهم تو اين حين بساط تخفيف و چونه زني گرم بود و فروشنده با تخفيف هاي 50 تا 60 درصدي قصد داشت تا ما رو به خريد ترغيب كنه!
حوالي ساعت 6 دوباره به محل نمايش آگرا برگشتيم و اين بار در ساختمون جلويي دقايقي براي گشت و گذار در فروشگاه خوش آب و رنگ و مدرن فروش صنايع دستي وقت بود.
تو اين حين سنگ تراش هاي هندي كه براي تبليغ اونجا كار مي كردن سعي كردن با التماس و زاري البته دور از چشم فروشندگان رسمي مقداري پول درخواست كنن.
طبقه بالا هم به فروشگاه لباس هاي زيبا اختصاص داشت. در اونجا وقتي از نگهبان ساعت شروع نمايش رو پرسيديم گفت كه هنوز دقايقي وقت مونده. بعد هم بيچاره از بس وظيفه شناس بود خودش دنبالمون اومد و ما رو سر ساعت به محل سالن هدايت كرد.
با ورود به سالن اصلي خبر بد اين بود كه عكس و فيلم رو بايد بي خيال بشيم و همونجا بايد همه چيز رو تو يه كمد امانت مي ذاشتيم. حسابشو بكن اين همه پول بدي و نتوني عكس بگيري؟!! به هر حال چاره اي نبود و با بالا رفتن از پله ها تو همون رديف اول لژ با سلام و صلوات نشوندنمون. جاش انصافا عالي بود و دقيقا وسط سالن محسوب مي شد. همون اول كار هم نفري يه بطري آب معدني دادن و برامون گوشي آوردن كه با چند زبون مي شد نمايش رو كه به زبون هاي مختلف ترجمه شد گوش كرد.
دقايقي بعد نمايش شروع شد نمايشي موزيكال و زيبا همراه با رقص دهها جوون خوش آب و رنگ هندي كه مدام لباسهاي زرق و برق دارشونو عوض مي كردند و تركيب رنگي بسيار قشنگي بوجود مي آوردن. اين نمايش تاريخچه ساخت تاج محل رو به نمايش مي كشيد. داستان با ديالوگ هاي عاشقانه شاه جهان و ممتاز بيگم ادامه مي يافت و نهايتا پس از مرگ ممتاز بيگم، شاه جهان براش اين قصر عظيم رو با خرج هنگفت چندين سال خراج مملكتش بنا مي كنه.ماكت زيبايي از تاج محل درست كرده بودند كه با نورپردازي زيباش دل آدم رو كه نمي تونست از دوربينش استفاده كنه كباب مي كرد!
نكته جالب تعداد زياد كلمات و لغات فارسي در زبون محاوره اي قديمي هند بود كه فهم حدود 20 تا 30 درصد از جملات رو با كمي دقت براي فارسي زبانان فراهم و ما رو از مترجم بي نياز مي كرد!
بعد از نمايش 1.5 ساعته وقتي از پله ها پايين اومديم همسفرهاي تورمون با ديدن ما سورپرايز شدن. باورشون نمي شد كه ما هم اونجا باشيم. با شنيدن قيمت 750 روپيه اي بليط در مقابل 1700 روپيه اي كه اونا پرداخت كرده بودن خيلي وا رفتن و اينجا بود كه دلمون براي احسن رضا بيچاره تو اون هجمه و فشار نگاههاي سنگين مسافرها سوخت!
در اين زمان نوبت گرفتن عكس با هنرپيشه ها بود كه مي شد با يكم پرداخت پول به صورت انعام رو صحنه رفت و باهاشون همراه با ماكت تاج محل عكس گرفت. بعد هم عكساشو رو بهتون مي فروختن.
پس از ترك سالن نمايش و درحاليكه هوا ديگه كاملا تاريك بود و ما هم با توجه به خستگي رغبت زيادي براي گشت و گذار بيشتر نداشتيم و اين شد كه پياده تا خيابون اصلي كه هتلمونم همونجا قرار داشت حركت كرديم. دقايقي بعد با چرخي كوتاه در فروشگاه روبروي هتل به سمت هتل بازگشتيم اما تو اين حين اين راننده هاي ريكشا مثل سريش مي چسبن و سعي مي كنن با بازار گرمي مسافرها رو تور كنن!
نهايتا شب بازهم از فرط خستگي طولي نكشيد كه با صرف شامي مختصر به خواب رفتيم.