و اما نقطه آغازين و ايده سفر به آفريقا و كنيا... يادم مي آد توي يه هاستل، تو شهر آدلايد استراليا چند روزي رو با ماشين يكي از دوستامون، شهر و اطرافش رو مي گشتيم كه بين اونها يه جوون خوش سفر انگليسي به نام جيم بود كه حدود 6 سال از عمرش رو به سفر گذرونده بود و از خيلي از كشورهاي زيباي دنيا خاطراتي برا تعريف كردن داشت... برام جالب و البته عجيب بود وقتي اون بهترين و متفاوتترين تجربيات و خاطرات سفرش رو تجربه سفر به كشور كنيا تو آفريقا از ميون اون همه كشوراي رنگ و وارنگي كه رفته بود مي دونست و به اينترتيب اولين علامت سوال ها توي ذهن كوچولوي من برا درك رمز و راز زيبايي هاي اين كشور و اين منطقه زيبا از دنيا ايجاد شد.
حدود دو سال اين ايده سفر به آفريقا و حداقل درك بعضي از واقعيت هاي اين قاره پر رمز و راز و مردمان متفاوتش رو تو سرم داشتم و دنبال راهي برا عملي كردن روياش بودم... شايد چندسال قبل مطرح كردنش هم برا خيلي از دوستام تو ايران عجيب و خنده دار بود ..
پس از درآوردن برنامه كلي و اوليه و برآورد حداقل هزينه ها و مسيرها، برنامه اون رو رو نت گذاشتم و در جستجوي همسفراني كه شايد بتونن خاطرات سفر رو برام شيرين و شيرين تر كنن... درخواست هاي جدي و غير جدي زيادي مطرح شد و سرانجام با دو نفرشون بعد از صحبت هاي اوليه و تشريح سبك سفر و روحياتم به توافق و تفاهم رسيديم و گروه سه نفره سفر رو بستيم...
تصورش رو بكنين، من بيچاره، حامد از اصفهان و عماد از مشهد، فقط اين وسط بيچاره مردم آفريقا كه قرار بود ماها توريستشون باشيم و تو كشورشون پول خرج كنيم.
مقدمات پيدا كردن بليط هاي ارزون پروازي و گرفتن ويزاها رو تو تهران انجام داديم و نهايتا بستن كوله بار سفر و پرواز به سوي سرزمين موعود... پرواز بر فراز آسمون زيباي پر ابري كه به نظرم رنگي نو و تازه داشت.. و بالاخره نشستن هواپيما تو فرودگاه نايروبي و گام گذاشتن به سرزميني كه تا اون روز تجربش نكرده بودم.. پنجمين قاره اي كه افتخار حضورم رو بهش داده بودم...
با هزاران سوال كوچيك و بزرگ تو ذهنم كه اميدوار بودم بتونم پاسخي برا خيلي هاشون پيدا كنم.. و جالبتر اينكه برا اين سفر هيچ برنامه ريزي جدي نكرده بودم و حتي كمتر تو اينترنت مطلب خونده بودم يا عكس نگاه كرده بودم و هيچ كتاب راهنمايي هم با خودم نداشتم.. يعني كاملا آماده شده بودم كه خودم رو به سفر بسپارم و منتظر بمونم ببينم مسير منو به كجا مي خونه و چه خواباي شيريني برام ديده و چطوري طبيعت، حيات وحش و فرهنگ و سنت هاي آفريقا غافلگيرم مي كنن..
از همون فرودگاه نايروبي، با كمك مردم محلي كه تو فرودگاه كار مي كردن اطلاعات اوليه اي از وضيعت شهر و امنيتش و مركز شهر و محل هايي كه ممكنه محل اقامت ارزون و مناسب پيدا كنيم رو جمع و جور كرديم و با گرفتن يه ماشين عازم مركز شهر نايروبي شديم...
يه نكته كه در مورد شرق آفريقا بخوام بگم مي تونه اين باشه كه زبان رسمي مردم اين كشورها شامل كنيا، تانزانيا و اوگاندا انگليسيه و البته زبان سواحلي كه تو اون مناطق رايجه، زبان دوم و بومي و محلي مردم تو اين مناطق هست. اما تقريبا تمام مردم تو شهرهاي بزرگ، مي تونن مسلط و روون، انگليسي صحبت كنن..
آفريقا و كنيا در اولين نگاه خيلي هيجان انگيز بود، فاصله 20 كيلومتري بين فرودگاه بين المللي جوموكنياتا تا شهر و مركز شهر نايروبي... مردمي كه در گوشه و كنار تمام مسير به شكلي كاملا سنتي مشغول گذراندن روزگارشون بودن و ترافيك و بي نظمي كه در رانندگيشون كاملا به چشم مي اومد... چهار راه ها و چراغ قرمزهايي كه معمولا زنهايي بچه به دوش، با سبد ها و زنبيل هايي از موز و ميوه هاي استوايي يا اقلام فروشي ديگري به سراغ ماشين هاي منتظر مي اومدن و آدمهايي كه در پشت چهره و رنك سياه پوستشون، هميشه لبخندهاي سفيدي وجود داشت.. حس خيلي خوبي بود پا گذاشتن به دنياشون..
از اون شيرين تر و لذت بخش تر اينكه همين جاده مسير فرودگاه تا مركز شهر، خودش از يكي از در دسترس ترين پارك هاي ملي و مناطق حفاظت شده كنيا يعني پارك ملي نايروبي مي گذشت و مي شد از دور نشونه هايي از حيات وحش رو كه در كنار آدمهاي شهرنشين زندگي مي كردن رو ديد.. آسموني كه پر بود از پرنده و درختان استوايي تنومندي كه بر فرازشون مي شد تجمع لك لك ها رو به نظاره نشست.
هوا تقريبا تاريك شده بود كه به مركز شهر رسيديم.. حدود نيم ساعتي طول كشيد كه تونستيم يه محل اقامت خوب و تميز و دوست داشتني برا خودمون تو ابتدايي ترين نقطه از منطقه ارزون و البته ناامن شهر پيدا كنيم.. محيطي كاملا دلنشين كه بيشتر مسافرينش هم توريست هاي غربي بودن... هتل كيپ پئو به معناي پروانه با قيمتي حدود 12هزار تومان خودمون برا هر نفرو البته با صبحونه سلف سرويس...
پس از يه چايي خوري باحال و سرك كشي به گوشه كنار اين هتل نوساز و آشنا شدن با كسايي كه تو هتل كار مي كردن و البته يه شام كوچولو، حالا فرصت مناسبي بود كه دستاتو باز كني و سرتو بذاري رو بالشي كه مي تونه تو رو به يه خواب ناز به همراه روياي شيرين فردا و فرداها دعوت كنه... كاري كه حامد و عماد خيلي قبل از اينكه من حتي بهش فكر كنم موفق به انجامش شده بودن...
صبح روز بعد پس از خوردن يه صبحونه واقعا عالي و متفاوت تو رستوران هتل و البته تست كردن بعضي از خوردني هاي عجيب و غريبي كه تا اون روز نه ازشون اسمي شنيده بوديم و نه ايده اي درموردشون داشتيم، به قصد گشت شهر نايروبي و البته تحقيق و جستجو برا پيدا كردن و خريدن بهترين گشت هاي سافاري كنيا از هتل بيرون زديم...
شهر زنده بود و پر هيجان و البته با اينكه شهر از نظر وسعت خيلي پهناور و بزرگ نبود ولي همه جا شلوغ و مملو از جمعيت بود.. من خودم تا امروز واقعا شهري كه چگالي جمعيتيش به اندازه نايروبي زياد بوده باشه رو نديدم..
جالب بود.. يه خيابون اصلي به اسم Moi شهر رو به دو قسمت تقسيم كرده بود.. يه قسمت كاملا شيك و مدرن و البته گرون به سبك شهرسازي هاي مدرن اروپايي(انگليسي) و يه قسمت كاملا قديمي و ارزون و البته ناامن كه بلافاصله با عبور از اين خيابون اين تفاوت كاملا به چشم مي اومد و اين تغيير وضيعت به هيچ وجه تدريجي نبود..
اولين كاري كه انجام داديم تبديل پول تو صرافي (هر دلار حدود 80 شيلينگ) و بعد هم خريدن سه تا سيم كارت هزارتوماني برا موبايلهامون بود كه بتونيم به هم دسترسي داشته باشيم و بعد هم خريدن نقشه شهر و البته نقشه كاملي از سه تا كشور شرق آفريقا بود.. در ادامه هم ضمن شهرگردي و لذت بردن از هواي مطبوع و چهره متفاوت شهر نايروبي، وارد چندتا مركز فروش تورهاي سافاري يا طبيعت گردي كنيا شديم و اطلاعات جامع و كاملي از قيمت ها، شرايط هركدوم از پارك هاي ملي كنيا، مقايسه اونا از نظر نوع طبيعت و حيات وحش و قيمت وروديه ها حتي با پارك هاي خارج از كنيا، مسافت ها، زمانهاي لازم، جاذبه ها و نحوه اقامت و خلاصه هرآنچه اطلاعاتي كه برا برنامه ريزيمون لازم داشتيم رو ازشون گرفتيم..
مراكز توريستي كه وارد شدن بهشون معمولا همراهه با لبخند و شوخي و خنده و البته ارائه اطلاعات كامل و پاسخ به تمام سوالاتت با حوصله و دقت و البته و صد البته كه اينها مستلزم بازاريابي و فروش يك تور به يه توريسته...
با جمع بندي تمامي اطلاعاتمون كه كاملا چكش خواري و مقايسه شده بودند، نهايتا باز ديد از سه تا از متفاوت ترين و البته جالبترين پارك هاي ملي كنيا رو با يه برنامه كامل از آژانسها خواستيم و نهايتا با چندساعتي به قول خودشون مذاكره تونستيم يه برنامه 6 روزه كامل و مفصل شامل ترانسفر با ماشين روباز و راننده راهنما و البته اقامت ارزون كمپينگ توي چادر و تمام وعده هاي غذايي رو با يه قيمت بسيار خوب و ارزون برا خودمون بخريم..
با خيالي آسوده و راحت از بابت برنامه فردا و فرداها، ساعت حدود 4 عصر توي يه رستوران رو باز، بالاي يه ساختمون نسبتا بلند، اولين ناهار رسمي كنيايي خودمون رو خورديم.. سه جور غذاي متنوع و متفاوت برا سه نفرمون سفارش داديم، غذاهايي كه مواد اصليشون عمدتا گوشت و برنج بود و به نظر من كه واقعا عالي بودن..
بعد هم عصر گردي و يه كمي هم شب گردي تو قسمت هاي امن تر شهر و نهايتا هتل و استراحت.. استراحت برا فردايي كه قرار بود اولين روز سفر دوره گردي و حيات وحش بيني ما تو دل طبيعت آفريقا باشه... حتي فكر و روياش هم قشنگ بود.